part 1
part 1
[وقتی به زور زنشون شدی]
کاپل: تهیونگ، ا. ت
شخصیت ها: تهیونگ، ا. ت، جونگکوک
ا. ت
از خواب بلند شدم که دیدم تهیونگ بغلمه .... کشیدمش اونور و بلند شدم
رفتم یه لباس پوشیدم (استایل۲)و صبحونه اماده کردم
تهیونگ: کی بیدار شدی
ا. ت: ۲٠ دقیقه پیش
ا. ت
صبحونه رو خوردیم و رفتم تو اتاقمو یه دس لباس پوشیدم(استایل۳) چون می خواستم پیش تهیونگ نباشم
تهیونگ: کجا داری میری سر صبحی
ا. ت: به تو ربطی نداره
تهیونگ: نداره؟
ا. ت: افرین درس شنیدی
تهیونگ: چه بخوای چه نخوای تو زن من شدی فهمیدی
ا. ت: من زن تو نیستم
تهیونگ: می خوای نشونت بدم؟
ا. ت
سریع درو باز کردم و رفتم
یک ساعتی تو خیابون راه میرفتم که خسته شدم و برگشتم
تهیونگ: بلخره اومدی
ا. ت:........
تهیونگ: چرا جواب نمیدی
ا. ت: چون دوس ندام
تهیونگ: بهتره بدقلقی نکنی وگرنه بد میبینی
ا. ت: ترسیدم.... ایشش
ا. ت
رفتم تو اتاقم و پشت در وایسادم که ببینم چی میگه
فکنم داش زنگ میزد
*در حال مکالمه*
تهیونگ: بوقققق
کوک: الو
تهیونگ: کوک بیا اینجا
کوک: برا چی
تهیونگ: برا ا. ت
کوک: چی
تهیونگ: برا بدن ا. ت
کوک: اها فهمیدم باشه تا ۱ ساعت دیگه میام
ا. ت
وحشت کردم که منظورش چی بود؟
یعنی چی بدن من
بابد چیکار می کردم
باید از اینجا برم ولی چجوری
نیم ساعت شده بود که صدای در اومد یعنی کوک بود؟
تهیونگ: چه عجب اومدی
کوک: خب کجاس
تهیونگ: بیا بریم تو اتاقه
ا. ت
سریع رفتم درو قلف کردم نمی دونستم دیگه چیکار باید بکنم
[وقتی به زور زنشون شدی]
کاپل: تهیونگ، ا. ت
شخصیت ها: تهیونگ، ا. ت، جونگکوک
ا. ت
از خواب بلند شدم که دیدم تهیونگ بغلمه .... کشیدمش اونور و بلند شدم
رفتم یه لباس پوشیدم (استایل۲)و صبحونه اماده کردم
تهیونگ: کی بیدار شدی
ا. ت: ۲٠ دقیقه پیش
ا. ت
صبحونه رو خوردیم و رفتم تو اتاقمو یه دس لباس پوشیدم(استایل۳) چون می خواستم پیش تهیونگ نباشم
تهیونگ: کجا داری میری سر صبحی
ا. ت: به تو ربطی نداره
تهیونگ: نداره؟
ا. ت: افرین درس شنیدی
تهیونگ: چه بخوای چه نخوای تو زن من شدی فهمیدی
ا. ت: من زن تو نیستم
تهیونگ: می خوای نشونت بدم؟
ا. ت
سریع درو باز کردم و رفتم
یک ساعتی تو خیابون راه میرفتم که خسته شدم و برگشتم
تهیونگ: بلخره اومدی
ا. ت:........
تهیونگ: چرا جواب نمیدی
ا. ت: چون دوس ندام
تهیونگ: بهتره بدقلقی نکنی وگرنه بد میبینی
ا. ت: ترسیدم.... ایشش
ا. ت
رفتم تو اتاقم و پشت در وایسادم که ببینم چی میگه
فکنم داش زنگ میزد
*در حال مکالمه*
تهیونگ: بوقققق
کوک: الو
تهیونگ: کوک بیا اینجا
کوک: برا چی
تهیونگ: برا ا. ت
کوک: چی
تهیونگ: برا بدن ا. ت
کوک: اها فهمیدم باشه تا ۱ ساعت دیگه میام
ا. ت
وحشت کردم که منظورش چی بود؟
یعنی چی بدن من
بابد چیکار می کردم
باید از اینجا برم ولی چجوری
نیم ساعت شده بود که صدای در اومد یعنی کوک بود؟
تهیونگ: چه عجب اومدی
کوک: خب کجاس
تهیونگ: بیا بریم تو اتاقه
ا. ت
سریع رفتم درو قلف کردم نمی دونستم دیگه چیکار باید بکنم
۱۵۳.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.