p:²..." Happening"
بالاخره رسیدم و کوک و ندیدم...اه این پسر خیلی خنثاعه
جونگ کوک ویو"
نمیدونم چرا جدیدن وقتی میبینم این جونگ با دوستش(میرا)میره بار عصبی میشم(عاشق شدیبیبعاشق😂)...اهههه اصن به من چه؟!
بره هرزگیشو بکنه
۳مین بعد"
بلاخره رسیدم و از موتور اومدم پایین و به سمت کلاس رفتم
داخل کلاس" اون جونگ ویو"
(علامت استاد ٪)
٪:خب بچه ها میدونم ناراحت کنندس ولی امروز فقط همین یه کلاس رو دارین کار فوری برام پیش آمده
&عهههه
*چه بددد
#اوففففف
@واقعا؟!
و کلا همهمه...من که میدونم اینا خودشونو به اسکل بودن زدن
٪:خب بچه ها کتاب......(هر چی دوس دارین) رو باز کنین
بچه ها:چشم
بعد کلاس"
داشتم وسایلمو جمع میکردم که اون لیا خررررر(دشمن اون جونگ) با دار و دستش سمتم اومد
(علامت لیا ♡) (♡:دیدی خودت برام علامت قلب گذاشتی)(نویسنده:خفه علامت کمی اوردم)(♡:ااههههه...خیلی خب باشه شروع کن)
♡: به به ازین طرفا
+:برو گمشو"سرد"
♡:هه...بهتره حرف دهنت رو بفهمیااااا
+:و اگه نفهمم؟
♡:به تهیونگا میگم...😌
+:خو به یه ورم...
♡:هههه...بچ ها این رو ببرین اون پشت مشتا
^<["-:باشه
+:آهای...ولم کنیدددد
♡:عزیزم تازه میخوایم شرو کنیم
+:عزیزمو مرگ
بردنم پشت دانشگاه
+:چیکار دار...
حرفم با زدن تو شکمم نصفه موند
+:"جیغ بنفش"
♡:بچه ها وایسین بزارین تهیونگا و جونگکوکا بیان بعد کتکش بزنیننن!
تهیونگ و جونگ کوک اومدن
_:مث اینکه گربه کوچولو حالش بده
×:"پوزخند"
_:ببینم لیا میشه منم امتحان کنم؟
♡:البته
تهیونگ اومد سمتم و یکی با پاش لگد زد تو شکمم
+:اییی...ن...نک...نکن...خوا...خواه...خواهش...می...میکن...میکنم
_:او نه بیب تازه اولاشه
×:یاااا منم میخوام امتحان کنمممم
_:اوک
تهیونگ رفت کنار و جونگ کوک اومد و چنتا لگد زد بهم
یهو خون بالا آوردم
جونگ کوک ویو"
نمی دونم وقتی دیدم خون بالا آورد یه حس عذاب وجدان بهم دست داد...چی نبابا کوک این چه حرفیه یادت رفته اون کیه نه؟! ایشششش
لیا و اکیپش یکم دیگه کتکش زدن دیگه خودشون خسته شدن و رفتن
من و تهیونگم رفتیم
اون جونگ ویو"
+:اهه اه(سرفه) ک...کم...کمک...کمک(با صدای ضعیف)
موتور جونگکوک...
_____________________________________
اوکی دیگ بای🖐🏻😐🖐🏻
_____________________________________
چیه...؟پست تموم شده👁👄👁
جونگ کوک ویو"
نمیدونم چرا جدیدن وقتی میبینم این جونگ با دوستش(میرا)میره بار عصبی میشم(عاشق شدیبیبعاشق😂)...اهههه اصن به من چه؟!
بره هرزگیشو بکنه
۳مین بعد"
بلاخره رسیدم و از موتور اومدم پایین و به سمت کلاس رفتم
داخل کلاس" اون جونگ ویو"
(علامت استاد ٪)
٪:خب بچه ها میدونم ناراحت کنندس ولی امروز فقط همین یه کلاس رو دارین کار فوری برام پیش آمده
&عهههه
*چه بددد
#اوففففف
@واقعا؟!
و کلا همهمه...من که میدونم اینا خودشونو به اسکل بودن زدن
٪:خب بچه ها کتاب......(هر چی دوس دارین) رو باز کنین
بچه ها:چشم
بعد کلاس"
داشتم وسایلمو جمع میکردم که اون لیا خررررر(دشمن اون جونگ) با دار و دستش سمتم اومد
(علامت لیا ♡) (♡:دیدی خودت برام علامت قلب گذاشتی)(نویسنده:خفه علامت کمی اوردم)(♡:ااههههه...خیلی خب باشه شروع کن)
♡: به به ازین طرفا
+:برو گمشو"سرد"
♡:هه...بهتره حرف دهنت رو بفهمیااااا
+:و اگه نفهمم؟
♡:به تهیونگا میگم...😌
+:خو به یه ورم...
♡:هههه...بچ ها این رو ببرین اون پشت مشتا
^<["-:باشه
+:آهای...ولم کنیدددد
♡:عزیزم تازه میخوایم شرو کنیم
+:عزیزمو مرگ
بردنم پشت دانشگاه
+:چیکار دار...
حرفم با زدن تو شکمم نصفه موند
+:"جیغ بنفش"
♡:بچه ها وایسین بزارین تهیونگا و جونگکوکا بیان بعد کتکش بزنیننن!
تهیونگ و جونگ کوک اومدن
_:مث اینکه گربه کوچولو حالش بده
×:"پوزخند"
_:ببینم لیا میشه منم امتحان کنم؟
♡:البته
تهیونگ اومد سمتم و یکی با پاش لگد زد تو شکمم
+:اییی...ن...نک...نکن...خوا...خواه...خواهش...می...میکن...میکنم
_:او نه بیب تازه اولاشه
×:یاااا منم میخوام امتحان کنمممم
_:اوک
تهیونگ رفت کنار و جونگ کوک اومد و چنتا لگد زد بهم
یهو خون بالا آوردم
جونگ کوک ویو"
نمی دونم وقتی دیدم خون بالا آورد یه حس عذاب وجدان بهم دست داد...چی نبابا کوک این چه حرفیه یادت رفته اون کیه نه؟! ایشششش
لیا و اکیپش یکم دیگه کتکش زدن دیگه خودشون خسته شدن و رفتن
من و تهیونگم رفتیم
اون جونگ ویو"
+:اهه اه(سرفه) ک...کم...کمک...کمک(با صدای ضعیف)
موتور جونگکوک...
_____________________________________
اوکی دیگ بای🖐🏻😐🖐🏻
_____________________________________
چیه...؟پست تموم شده👁👄👁
۳.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.