Let me wash my hands 🖤🙌🩸
Let me wash my hands 🖤🙌🩸
Part:4
Number of:....parts
چشام رو باز کردم نور سفید دیدم فهمیدم بیمارستانم
تهیونگ نگران شده بود
تهیونگ: سلین سلین حالت خوبه؟؟؟؟! ( نگران)
سلین: آره خوبم بریم دیگه
تهیونگ: باشه باشه الان میریم
از زبان نویسنده( خودم)
تهیونگ و سلین از بیمارستان رفتن اما سلین نرفت خونه چون میترسید بعد از اون اتفاق برای همین چاره ای نداشت جز اینکه بره عمارت تهیونگ
تهیونگ: سلین رسیدیم
سلین ویو:
( توی ذهنش) اوووو چقدر عمارت خوشگل و بزرگی یه باغ خیلیییی بزرگ داشت کلی خدمتکارو...
اوف بسه دیگه زیاد نگاه نکردم که نگه ندیدس
تهیونگ: اجومااا
اجوما: بله پسرم
تهیونگ: سلین رو ببر به اتاقش
اجوما: باشه پسرم
تهیونگ: خب سلین شب بعد شام میایی بریم بیرون؟
سلین:( تعجب) عاامممم باشه
( بعد شام)
تهیونگ:
برای پارت بعد شرط نداریم🌚
Part:4
Number of:....parts
چشام رو باز کردم نور سفید دیدم فهمیدم بیمارستانم
تهیونگ نگران شده بود
تهیونگ: سلین سلین حالت خوبه؟؟؟؟! ( نگران)
سلین: آره خوبم بریم دیگه
تهیونگ: باشه باشه الان میریم
از زبان نویسنده( خودم)
تهیونگ و سلین از بیمارستان رفتن اما سلین نرفت خونه چون میترسید بعد از اون اتفاق برای همین چاره ای نداشت جز اینکه بره عمارت تهیونگ
تهیونگ: سلین رسیدیم
سلین ویو:
( توی ذهنش) اوووو چقدر عمارت خوشگل و بزرگی یه باغ خیلیییی بزرگ داشت کلی خدمتکارو...
اوف بسه دیگه زیاد نگاه نکردم که نگه ندیدس
تهیونگ: اجومااا
اجوما: بله پسرم
تهیونگ: سلین رو ببر به اتاقش
اجوما: باشه پسرم
تهیونگ: خب سلین شب بعد شام میایی بریم بیرون؟
سلین:( تعجب) عاامممم باشه
( بعد شام)
تهیونگ:
برای پارت بعد شرط نداریم🌚
۳.۳k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.