Part

#Part146
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸


"سام"

با باز شدن چشمام با بهترین منظره ی دنیا روبرو شدم
شیرین با لبای نیمه بازش تو بغلم آرومه آروم خوابیده بود
لبخندی به اتفاقات دیروز و دیشب زدم
فکر کنم دیروز هم بدترین هم بهترین اتفاقات زندگیم با هم رخ داد
به حالتهای بامزش بعد از دیدن فیلممون لبخند زدم
کوچولوی من اون حس رو از من گرفته و من وظیفم بود برطرفش کنم
دستی روی موهای ابریشمیش کشیدم
_ شیرینم، پاشو آماده شو باید بری دانشگاه
با کرختی چشماش رو باز کرد یکم نگام کرد انگار یاد دیشب افتاد که سرش رو انداخت پایین
_ سلام خانومی، چرا نگاه خوشکلت رو ازم میگیری؟
هیچی نگفت و سعی کرد ازم دور بشه
ولی نذاشتم بیشتر به خودم فشردمش
_ بسه دیگه چرا انقدر خجالت میکشی آخه تو، میخوای با این کارات بیشتر منو عاشق کنی؟
کش اومدن لبهاش رو حس میکردم از خودم دورش کردم و به چشمایی که با اون رنگ عجیبش بهم زل زده بود نگاه کردم با آرامش نگاهم کرد که بوسه ی آرومی رو پیشونیش کاشتم و آروم لب زدم
_ صبحت بخیر آرامش زندگیم
لبخند آرومی زد که محکم بغلش کردم و چلوندمش جیغی کشید
_ سام ، آخ استخونام!
توی موهاشو بوسیدم و عمیق نفس کشیدم از خودم دورش کردم و به لباش نزدیک شدم که جیغی کشید و دستش رو روی لباش گذاشت
با تعجب نگاش کردم
که سریع گفت
+ اول صبحی دهنم ترشیده اه!
دیدگاه ها (۱)

#Part147#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 روی دستش رو بوسه ا...

#Part148#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 الان میتونم بگم خو...

#Part145#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 _ چرا انقدر کلافه ...

#Part144#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 حالم خوب نبود اون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط