Part
#Part144
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
حالم خوب نبود اون حس مزاحمی که بعد از دیدن فیلممون به جونم افتاده بود ول کنم نبود
یک ساعتی تو همون حال موندم و سعی میکردم سام رو تو ذهنم تبرعه کنم
که البته خودم وکیل مدافعش شدم و تو ذهنم تبرعش کردم
یه حس عجیبی داشتم
انگار خوشحال بودم از این حس از این عشق خاص!
آره یه عشق عجیب غریب و خاص و میتونه یه رابطه ی خاص هم باشه
مخصوصاً اون فیلم هم نشون میداد میتونیم جفت خوبی باشیم
یدونه زدم تو سرم
چرا همش اون فیلم میومد جلوچشمم؟
کم آوردم انقدرگرمم شد که رفتم تو حموم و آب سرد رو باز کردم تا یکم بهترم کنه
بهتر که شدم اومدم بیرون و حوله رو دورم پیچیدم و موهامو یکم خشک کردم
فردا بایدمیرفتم از یارا جزوه میگرفتم تا تو فرجه دو کلمه درس میخوندم
تازه یه سر باید میرفتم با استاد یراحی حرف میزدم تا حذفم نکنه ....
رو تخت دراز کشیدم تا زود بخوابم ولی نمیدونم چرا عجیب بوی سام تو خونه پیچیده بود
همون بویی که شب تا صبح وقتی تو تختم بود و من نمیدونستم به لحاف میچسبید
بویی که بهم ارامش میداد
همینکه چشمام رو میبستم فیلممون جلو چشمام میومد
کلافه شده بودم
میترسیدم چشمام رو ببندم
پا شدم روی تخت نشستم و و زانو هام اوردم بالا و ارنج هر دودیتم رو به زانوم تکیه دادم و سرم رو بین دستام گرفتم
چراغا رو خواموش کرده بودم و فقط هالوژن های آشپزخونه روشن بود
یهو حس کردم یه سایه رد شد
ترسیدم ولی با صدایی که شنیدم هم نفس راحتی کشیدم هم حرصم گرفت
چطور انقدر بی صدا میومد تو خونه
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
حالم خوب نبود اون حس مزاحمی که بعد از دیدن فیلممون به جونم افتاده بود ول کنم نبود
یک ساعتی تو همون حال موندم و سعی میکردم سام رو تو ذهنم تبرعه کنم
که البته خودم وکیل مدافعش شدم و تو ذهنم تبرعش کردم
یه حس عجیبی داشتم
انگار خوشحال بودم از این حس از این عشق خاص!
آره یه عشق عجیب غریب و خاص و میتونه یه رابطه ی خاص هم باشه
مخصوصاً اون فیلم هم نشون میداد میتونیم جفت خوبی باشیم
یدونه زدم تو سرم
چرا همش اون فیلم میومد جلوچشمم؟
کم آوردم انقدرگرمم شد که رفتم تو حموم و آب سرد رو باز کردم تا یکم بهترم کنه
بهتر که شدم اومدم بیرون و حوله رو دورم پیچیدم و موهامو یکم خشک کردم
فردا بایدمیرفتم از یارا جزوه میگرفتم تا تو فرجه دو کلمه درس میخوندم
تازه یه سر باید میرفتم با استاد یراحی حرف میزدم تا حذفم نکنه ....
رو تخت دراز کشیدم تا زود بخوابم ولی نمیدونم چرا عجیب بوی سام تو خونه پیچیده بود
همون بویی که شب تا صبح وقتی تو تختم بود و من نمیدونستم به لحاف میچسبید
بویی که بهم ارامش میداد
همینکه چشمام رو میبستم فیلممون جلو چشمام میومد
کلافه شده بودم
میترسیدم چشمام رو ببندم
پا شدم روی تخت نشستم و و زانو هام اوردم بالا و ارنج هر دودیتم رو به زانوم تکیه دادم و سرم رو بین دستام گرفتم
چراغا رو خواموش کرده بودم و فقط هالوژن های آشپزخونه روشن بود
یهو حس کردم یه سایه رد شد
ترسیدم ولی با صدایی که شنیدم هم نفس راحتی کشیدم هم حرصم گرفت
چطور انقدر بی صدا میومد تو خونه
- ۵.۴k
- ۲۷ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط