کاش چون پاییز بودم

کاش چون پاییز بودم ...

کاش چون پاییز بودم
کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم
برگهای آرزوهایم یکایک زرد میشد
آفتاب دیدگانم سرد میشد
آسمان سینه ام پر درد می شد
ناگهان طوفان اندوهی به جانم چنگ می زد
اشکهایم همچو باران
دامنم را رنگ می زد

وه ...
چه زیبا بود اگر پاییز بودم
وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم

شاعری در چشم من می خواند ...
شعری آسمانی

در کنار قلب عاشق شعله می زد
در شرار آتش دردی نهانی

نغمهٔ من ...
همچو آوای نسیم پر شکسته
عطر غم می ریخت بر دلهای خسته

پیش رویم :
چهرهٔ تلخ زمستان جوانی

پشت سر :
آشوب تابستان عشقی ناگهانی

سینه ام :
منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

کاش چون پاییز بودم ...
کاش چون پاییز بودم

#فروغ_فرخزاد
دیدگاه ها (۱۹)

غم تو...

‌کجا بود آن جهانکه کنون به خاطره‌ام راه بربسته است؟ کجایی تو...

پرپرواز ندارماما...دلی دارم و حسرت درناهاو به هنگامی که مرغا...

بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنشکاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاس...

🍂وه چه زیبا بود اگر پاییز بودموحشی و پرشور و رنگ‌آمیز بودمنغ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط