ج تک پارتی یونمین درخواسته(عشقم)
ج تک پارتی یونمین درخواسته(عشقم)
اسم فیک:در شب برفی🌬️❄️⛄⛄
ویو جیمین:
انیووو من جیمینم همتون میشناسینم و بریم سر اصل متن من امروز با نارنگیم اومدم بیرون
ویو یونگی:
ها چیه معرفی کنم خب همتون میشناسینم دیگه
جیمین:ای بی ادب
یونگی :ها چیه خو حوصله ندارم
جیمین:منو ببین عاشق کی شدم خداییییی
یونگی:.........تموم شد
جیمین:اوهوم
یونگی :خیلی ت..
جیمین:خیلی چی 😑
یونگی:ااااااا هیچی ولش کن
جیمین :افرین من از اوناش نیستم هرچی دلت بخواد بهش بگی
ویو خودم:
خب خب اینا دعواشون تموم شد و رفتن معلوم نی کجا خودتون بخونید ببینید
جیمین:(چند دقیقه بعد ) یونگی میدونی کجاییم
یونگی:نه والا فکر کردم تو میدونی
جیمین :اه از دست تو یونگی
یونگی :نترس من اینجارو مثل کف دستم میشناسم
جیمین :هعی اینجا سئول نیست اینجا جنگل
یونگی:خیلی خوب بلدی بزنی تو ذوقم
جیمین از ماشین پیاده شد یونگیم پشتش
جیمین :خب الان چیکار کنیم
یونگی:نمیدونم موچی ناراحت نباش
ویو خودم:
خب اینا اینو اونور رفتن خودشون و گم کردن که بلخره پیداشون شد
جیمین :اه یونگی معلوم هست کجای
یونگی:(نفش نفس )نمیدونم
جیمین:خب حلا بگو چیزی پیدا کردی
یونگی:ارع بشین تو ماشین
جیمین :یونگی حالم خوب نیست
یونگی:وات (که جیمین پرت شد بغل یونگی )
ویو خودم:
الان میگی چرا اینجوری شده خب بزار بگم که پای جیمین و مار نیش زد اما .........ولش کن
یونگی :جیمین و بغل میکنه میزاره تو ماشین و بلخره راه و پیدا میکنه جیمین و میبره دکتر
یونگی:نترس رسیدیم
جیمین:یونگی بدو(بیحال)
و دکتر جیمین و معاینه میکنه و براش دارو میزنه
سه روزه که جیمین بستری شده
ویو یونگی
امروز روزه اخر رفتم واسش یچی بگیرم بخوره که کلی چیز میز میخره
ویو جیمین
تو حاله خودم بودم که در اتاق باز شد یونگی بود با کلی وسیله
یونگی:خوبی موچی
جیمین:,خوبم نارنگی فقد من مجبورم انقدر چرتو پرت بخورم
یونگی :اره مجبوری
. یونگی بازور غذا میکرد تو دهن جیمین
ویو خودم
خب خب بسته دیگه خسته شدم ناموسا جیمین و یونگی رفتن خونه صبح روز بعد
ویو جیمین
بیدار شدم واسه یونگی صبحونه بردم که بیدار نشد که بعداز چند ساعت بیدارش کردم
جیمین:خیلی خابالوییی
یونگی:الان فهمیدی موچی (لپشو میکشه)
ویو خودم
یونگی و جیمین تو حیاط کلی برف بازی کردن
این فیکم تموم شد خواستی لایک کن نخواستی خب چه کنم🙂
اسم فیک:در شب برفی🌬️❄️⛄⛄
ویو جیمین:
انیووو من جیمینم همتون میشناسینم و بریم سر اصل متن من امروز با نارنگیم اومدم بیرون
ویو یونگی:
ها چیه معرفی کنم خب همتون میشناسینم دیگه
جیمین:ای بی ادب
یونگی :ها چیه خو حوصله ندارم
جیمین:منو ببین عاشق کی شدم خداییییی
یونگی:.........تموم شد
جیمین:اوهوم
یونگی :خیلی ت..
جیمین:خیلی چی 😑
یونگی:ااااااا هیچی ولش کن
جیمین :افرین من از اوناش نیستم هرچی دلت بخواد بهش بگی
ویو خودم:
خب خب اینا دعواشون تموم شد و رفتن معلوم نی کجا خودتون بخونید ببینید
جیمین:(چند دقیقه بعد ) یونگی میدونی کجاییم
یونگی:نه والا فکر کردم تو میدونی
جیمین :اه از دست تو یونگی
یونگی :نترس من اینجارو مثل کف دستم میشناسم
جیمین :هعی اینجا سئول نیست اینجا جنگل
یونگی:خیلی خوب بلدی بزنی تو ذوقم
جیمین از ماشین پیاده شد یونگیم پشتش
جیمین :خب الان چیکار کنیم
یونگی:نمیدونم موچی ناراحت نباش
ویو خودم:
خب اینا اینو اونور رفتن خودشون و گم کردن که بلخره پیداشون شد
جیمین :اه یونگی معلوم هست کجای
یونگی:(نفش نفس )نمیدونم
جیمین:خب حلا بگو چیزی پیدا کردی
یونگی:ارع بشین تو ماشین
جیمین :یونگی حالم خوب نیست
یونگی:وات (که جیمین پرت شد بغل یونگی )
ویو خودم:
الان میگی چرا اینجوری شده خب بزار بگم که پای جیمین و مار نیش زد اما .........ولش کن
یونگی :جیمین و بغل میکنه میزاره تو ماشین و بلخره راه و پیدا میکنه جیمین و میبره دکتر
یونگی:نترس رسیدیم
جیمین:یونگی بدو(بیحال)
و دکتر جیمین و معاینه میکنه و براش دارو میزنه
سه روزه که جیمین بستری شده
ویو یونگی
امروز روزه اخر رفتم واسش یچی بگیرم بخوره که کلی چیز میز میخره
ویو جیمین
تو حاله خودم بودم که در اتاق باز شد یونگی بود با کلی وسیله
یونگی:خوبی موچی
جیمین:,خوبم نارنگی فقد من مجبورم انقدر چرتو پرت بخورم
یونگی :اره مجبوری
. یونگی بازور غذا میکرد تو دهن جیمین
ویو خودم
خب خب بسته دیگه خسته شدم ناموسا جیمین و یونگی رفتن خونه صبح روز بعد
ویو جیمین
بیدار شدم واسه یونگی صبحونه بردم که بیدار نشد که بعداز چند ساعت بیدارش کردم
جیمین:خیلی خابالوییی
یونگی:الان فهمیدی موچی (لپشو میکشه)
ویو خودم
یونگی و جیمین تو حیاط کلی برف بازی کردن
این فیکم تموم شد خواستی لایک کن نخواستی خب چه کنم🙂
۳.۴k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.