عملیات نزدیک بود اومد پیش بچهها و پرسید بدهی به کسی

🍁 عملیات نزدیک بود. اومد پیش بچه‌ها و پرسید: بدهی به کسی ندارم؟ زیر پیرهنی، پوتینی، چیزی از کسی نگرفتم؟ داشت تسویه حساب می‌کرد و از طرفی یاد شهدا هم می‌کرد. می‌گفت: یاد حاج احمد بخیر، وقتی لبنان بودیم، می‌گفت: اینجا جنگیدن صفا داره. مبارزه با دشمنان قسم خورده اسلام، لذت دیگه‌ای داره. بچه‌ها گفتند: انشالله بعد از این جنگ، با اسرائیل می‌جنگید.

علی سرش را تکان داد و گفت: عمر ما دیگه کفاف نمی‌ده، این کارها رو شما باید انجام بدید. ایستاد برای نماز. یکی از بچه‌ها هم پشت سرش. علی گفت: مگه نشنیدی پشت آدمی که بخشی از اعضای بدنش قطع باشه، نمی‌شه ایستاد و اقتدا کرد. جواب داد: ما خودمون با خدا کنار میاییم. بچه‌های دیگر هم پشتش صف بستند. علی گفت: بابا، این مسخره بازیا چیه؟ با خدا که نمی‌شه شوخی کرد! بچه‌ها گفتند: شما قبول کن، بقیه‌اش پای خودمون. هر چی گفت: بابا من راضی نیستم. بچه‌ها قبول نکردند.

انگار همه فهمیده بودند آخرین #نماز حاج علی است. بین نماز حالش بد شد و نتوانست نماز را بخواند. به یکی از بچه‌ها گفت روضه حضرت زهرا(س) را بخواند. خودش هم گریه می‌کرد.

#شهید_علیرضا_موحد_دانش🌹
#یادشهـدا_‌باذکرصلوات
#خاکیان_خدایی
دیدگاه ها (۲)

صد فصل بهـــار آید و بیرون ننهـم گام ، ترسم که بیایی تو و در...

حضور «سردار سلامی» جانشین فرماندهی کل سپاه و بازدید میدانی ا...

#ڪلام_شهید هیچ قطره‌ای در مقیاس حقیقتدر نزد خـدا از قطره خون...

🚩 رئیس قوه قضاییه با صدور پیامی، به رئیس سازمان بازرسی کل کش...

داعشی ها محاصره اش کردن، تا تیر داشت مقاومت کرد و جنگید، تیر...

بازگشت عشق

منم هی مجبورم بیام اینجا بگم ملت قبلاااااانم توضیح دادم !!ول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط