حایت منحایت سی بود

حڪایت من،حڪایت ڪسی بـود ڪـہ
عاشــق دریاا بـود، اما قایقـی نداشت
دلباختـہ ے سفــربود، اما همسفــرنداشت.....
حڪایت ڪسی بود ڪـہ زجــر ڪشید
اما ضجـہ نزد
زخـم داشت اما ننــالید، گــریہ ڪـرد اما اشڪ نریخت.....
حڪایت من ، حڪایت ڪسی بود ڪـہ پــراز "فــریاد بود اما سڪـوت ڪرد"
دیدگاه ها (۴)

بهانه من! دلم بهانه ات را میگیرد.

عشقت داغِ بزرگی بودکه روزگار بر دل و پیشانی‌ام گذاشت حالا تو...

در دلم دردیسـت اما مرهـمش گم کرده امهرچه شعرآمدبه ذهنم وقف م...

شایـــد تنـهـا کسـی نیستم کـــه دوستــــت دارمامـــا …کـسـی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط