کاش می شد برای همیشه رفت

کاش می شد برای همیشه رفت ؛

به سکوت و آرامش یک خانه ی روستایی ...

هر صبح ، لا به لای بوی کاهگل ، زیر سایه ی

درخت گردو نفس کشید ، آرامش گل های

بنفشه را بغل کرد و با نوازش بالهای پروانه ، آرام شد .

کاش می شد جای ساکتی رفت و با احساس های خوبِ جهان ، خلوت کرد .

اینجا دلت می گیرد از بی مهریِ آدم ها ،

آدم هایی که مدام ، در حالِ دویدن اند ؛

برای رسیدن به قافله ای که مدتهاست کلّ آرامشِ این شهر را دزدیده ...

باید کوچ کرد به جایی که کوچه های خاکی اش بوی نابِ زندگی می دهند و در دلِ

سادگیِ خانه هایش می توان عاشق بود و هر شب با خیالِ درختان گیلاس خوابید ...
.
دیدگاه ها (۲)

دوست داشته شدن نباید به تاخیر بیوفته بوسه‌‌ی چهل سالگی، مزه‌...

.دلم سر می خورد از استکان  چایی ات گاهینپرس از من ، که آیا ب...

و عشق، شاید همان زنِ تنهاییست،که در انتظارِ معشوقه اش، سالها...

خنده می بینی ولی از گریه ی دل غافلیخانه ی ما ، اندرونابر است...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط