☠️The sound of the attic☠️
☠️The sound of the attic☠️
🖤تکپارتی 🖤
چند روز بود .که صدای خنده و بشکن از بالای خونه میومد یعنی زیر شیروانی
هر شب صدای خنده بغل گوشت مثل صدای ضبط شده تکرار میشد .
مثل دیونه هاشده بودی ،تا تصمیم گرفتی بدونی چی تو رو انقدر
تورو میترسونه و اون چه صدایی هست که از زیر شیروانی میاد .
شمع و چراغ قوه رو برداشتی و رفتی بالا.
از مادرت شنیده بودی که می گفت ؛
این خونه جن داره ، ولی تو به جن و ارواح هیچ اعتقادی نداشتی .
یه پله بالاتر رفتی و شمع و جلوی صورتت گرفتی که توسط
باد خاموش شد ، ترسیده بودی ولی بروز ندادی ،نگاهی به اطراف انداختی
و بعد چراغ قوه تو روشن کردی که با دوتا چشم قرمز کبود روبه روت
مواجه شدی ،نفست برید و عقب عقب راه رفتی که
خوردی به دیوار کم کم جسم سیاهش جلوت ظاهر شد و
نور چراغ قوه رو ازت گرفت و پرتش کرد اون ور
و باپوز خنده ترسناکی به چشمات زل زدو آروم
آمد بغلت و سرش و بهت نزدیک کردو
رفت کناره گوشت و بهت و گفت ؛
_دارلینگ من باید به هشدار ها توجه میکردی ،مگه نه ؟
نویسنده دل. گون.
لایک و فالو یادت نره بیب .
نظرت هم برام مهمه
🖤تکپارتی 🖤
چند روز بود .که صدای خنده و بشکن از بالای خونه میومد یعنی زیر شیروانی
هر شب صدای خنده بغل گوشت مثل صدای ضبط شده تکرار میشد .
مثل دیونه هاشده بودی ،تا تصمیم گرفتی بدونی چی تو رو انقدر
تورو میترسونه و اون چه صدایی هست که از زیر شیروانی میاد .
شمع و چراغ قوه رو برداشتی و رفتی بالا.
از مادرت شنیده بودی که می گفت ؛
این خونه جن داره ، ولی تو به جن و ارواح هیچ اعتقادی نداشتی .
یه پله بالاتر رفتی و شمع و جلوی صورتت گرفتی که توسط
باد خاموش شد ، ترسیده بودی ولی بروز ندادی ،نگاهی به اطراف انداختی
و بعد چراغ قوه تو روشن کردی که با دوتا چشم قرمز کبود روبه روت
مواجه شدی ،نفست برید و عقب عقب راه رفتی که
خوردی به دیوار کم کم جسم سیاهش جلوت ظاهر شد و
نور چراغ قوه رو ازت گرفت و پرتش کرد اون ور
و باپوز خنده ترسناکی به چشمات زل زدو آروم
آمد بغلت و سرش و بهت نزدیک کردو
رفت کناره گوشت و بهت و گفت ؛
_دارلینگ من باید به هشدار ها توجه میکردی ،مگه نه ؟
نویسنده دل. گون.
لایک و فالو یادت نره بیب .
نظرت هم برام مهمه
۸.۸k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.