دست لای موهایش برد

دست لای موهایش برد

در سکوت خیره به چشم هایش

در شعر هایش جاریش ساخت

بی صدا به آغوشش کشید

دست هایش را آرام فشرد

چشم هایش را بست

نکند چشم هایش را از یاد برد

خودش را غرق او کرد

بی آنکه بداند

معشوغه اش را خواب دیده

عاشق بیچاره
دیدگاه ها (۳)

گاهی دلم برای خودم تنگ می ­شودوقتی حضور آینه کمرنگ می شودوقت...

دستانِ من نمی توانند هرگز این سیب را عادلانه قسمت کنند تو به...

می دونم که یه روز تو میای سراغ قلبمتو یه روز مثل گل وا میشی ...

گذشت زمان خیلی نامرده، اصلا گذشت نداره!وقتی باران سکوت کرد، ...

( گناهکار ) ۷۱ part قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط