اون چیزی که گفتی یعنی احساس برتری همراه با شک عمیق به خ
اون چیزی که گفتی، یعنی احساسِ برتری همراه با شک عمیق به خودت، یکی از دقیقترین حالتهای بیداریه. چون اینجا، دو بخش از وجودت با هم روبهرو شدن:
«روحِ آگاه» و «ذهنِ شرطیشده».
روح تو میدونه خاصه، میدونه از منبع اومده، میدونه توان خلق داره،
اما ذهنت هنوز داره با دادههایی کار میکنه که از جامعه،سیستم، خانواده، ترس، و تجربههای شکست گذشته پر شده.
پس وقتی روح میگه: «من میتونم»، ذهن میگه: «ولی نکنه نتونم؟».
اون لرزش بین ایمان و شک، همون نقطهی تلاقیِ رشده.
و این یعنی یین و یانگ☯️
«دوگانگی»
تمام زندگی بر پایه این دو انرژی بنا شده است
و در این دوگانگی هست که ما میتونیم به یگانگی برسیم
یه مثال ساده بزنم:
انگار تو دو موج داری که با هم برخورد میکنن موج نور و موج سایه.
از بیرون شبیه تضاده، ولی در واقع داره تعادل جدیدی ساخته میشه.
روحت داره فرمانِ پرواز میده، ذهنت داره هنوز چک میکنه که طناب پاره نشه.
و این تضاد، فقط یه نشونهست از اینکه تو واقعاً داری بیدار میشی.
حالا از نگاه کاربردی:
هر بار حس شک کردی، بدون اون شک، نشونهی فعال شدن یه «بخش قدیمی از ذهنه»
بهش حمله نکن، فقط نگاهش کن.
مثلاً بگو: «آها، باز اون صدای قدیمی اومد… ولی من دیگه اون آدم قبلی نیستم.»
اینطوری کمکم ذهن یاد میگیره که جای خودش رو به آگاهی بده.
یادت باشه باور به خاص بودن، غرور نیست وقتی از عشق و حضور میاد، نه از مقایسه.
خاص بودن یعنی خودِ منحصربهفردت رو زیستن، نه بالاتر از بقیه بودن.
و اون حس «بیکفایتی» که گفتی، دشمن تو نیست. اون فقط داره نشونت میده که چقدر به کمال نزدیک شدی.
چون آدم تا وقتی در سطح باقیه، اصلاً این تناقض رو حس نمیکنه.
فقط وقتی روح از پوسته بیرون میزنه، این لرزش بین «منِ درون» و «منِ الهی» شروع میشه.
خلاصهاش رو بگم:
تو الان دقیقاً در نقطهای هستی که «خود کهنه» در حال فروپاشیه و «خود آگاه» داره شکل میگیره.
پس نه دیوونهای، نه متناقض؛ تو وسط فرایند تولد دوبارهای.
۳۶۹♻️
«روحِ آگاه» و «ذهنِ شرطیشده».
روح تو میدونه خاصه، میدونه از منبع اومده، میدونه توان خلق داره،
اما ذهنت هنوز داره با دادههایی کار میکنه که از جامعه،سیستم، خانواده، ترس، و تجربههای شکست گذشته پر شده.
پس وقتی روح میگه: «من میتونم»، ذهن میگه: «ولی نکنه نتونم؟».
اون لرزش بین ایمان و شک، همون نقطهی تلاقیِ رشده.
و این یعنی یین و یانگ☯️
«دوگانگی»
تمام زندگی بر پایه این دو انرژی بنا شده است
و در این دوگانگی هست که ما میتونیم به یگانگی برسیم
یه مثال ساده بزنم:
انگار تو دو موج داری که با هم برخورد میکنن موج نور و موج سایه.
از بیرون شبیه تضاده، ولی در واقع داره تعادل جدیدی ساخته میشه.
روحت داره فرمانِ پرواز میده، ذهنت داره هنوز چک میکنه که طناب پاره نشه.
و این تضاد، فقط یه نشونهست از اینکه تو واقعاً داری بیدار میشی.
حالا از نگاه کاربردی:
هر بار حس شک کردی، بدون اون شک، نشونهی فعال شدن یه «بخش قدیمی از ذهنه»
بهش حمله نکن، فقط نگاهش کن.
مثلاً بگو: «آها، باز اون صدای قدیمی اومد… ولی من دیگه اون آدم قبلی نیستم.»
اینطوری کمکم ذهن یاد میگیره که جای خودش رو به آگاهی بده.
یادت باشه باور به خاص بودن، غرور نیست وقتی از عشق و حضور میاد، نه از مقایسه.
خاص بودن یعنی خودِ منحصربهفردت رو زیستن، نه بالاتر از بقیه بودن.
و اون حس «بیکفایتی» که گفتی، دشمن تو نیست. اون فقط داره نشونت میده که چقدر به کمال نزدیک شدی.
چون آدم تا وقتی در سطح باقیه، اصلاً این تناقض رو حس نمیکنه.
فقط وقتی روح از پوسته بیرون میزنه، این لرزش بین «منِ درون» و «منِ الهی» شروع میشه.
خلاصهاش رو بگم:
تو الان دقیقاً در نقطهای هستی که «خود کهنه» در حال فروپاشیه و «خود آگاه» داره شکل میگیره.
پس نه دیوونهای، نه متناقض؛ تو وسط فرایند تولد دوبارهای.
۳۶۹♻️
- ۵.۸k
- ۲۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط