آمدی چشمی به چشمم دوختی ممنونتم

آمدی چشمی به چشمم دوختی ممنونتم

آتشی را در دلم افروختی ممنونتم

گوشه چشمی آمدی آشوب در جانم نشست

ناگهانی خرمنم را سوختی ممنونتم

خنده مستانه‌ات لب را عطش‌کش کرده بود

آبرو می‌خواستم نفروختی ممنونتم

پند پیران را به گوشم خنده کردی مرحبا

درس خوبی را بمن آموختی ممنونتم

میروم در انزوای خلوتم پنهان شوم

ایکه آتش در دلم افروختی ممنونتم...


#F
دیدگاه ها (۴)

به التهاب لبانت چرا امان بدهم؟دوباره چند دقیقه به تو زمان بد...

آغازِ دل انگیز ترین حسّ منـــــی تویک مَحرم نزدیک تر از پیره...

ﺩﻟﻢ ﻋﺸﻘﯽ ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻩ.. ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﻤﺼﺪﺍ ﺑﺎﺷﺪ..ﺑﮕﻮﯾﻢ ...

آخرین روزرمضان از راه رسید انشالله پایان رمضان پایانتمام اشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط