تک پارتی تهیونگ غمگین
درخواستی ادامه تک پارتی تهیونگ که تو روز تولدش میبریش خونه ی یکی از اعضا و تو بازی جرئت حقیقت یکی رو میبوسی
پایان غمگین
ات ویو:روز تولد تهیونگ بود امروز میخواستم اون کاری که تو شب تولد من کرده بود و یکی دیگه رو بوسیده بود تلافی کنم به نامجون زنگ زدم و ماجرا رو گفتم و تصمیم گرفتیم تو جرئت حقیقت جیمین رو ببوسم جیمین هم مشکلی نداشت
ات:تهیونگ بلند شو لباساتو بپوش بریم بیرون
تهیونگ:باشه کیوتی
تهیونگ ویو:لباسام رو پوشیدم و عطر گرون قیمت و رایحه ی تلخ و گرمی که ات برام خریده بود رو زدم ات همیشه خوش سلیقست بعدش هم ساعت نقره ای رو که ات برام خریده بود دستم کردم و رفتم طبقه ی پایین بعد با ات رفتیم خونه ی نامجون و بعد از خوردن کیک به پیشنهاد اعضا جرئت حقیقت بازی کردیم نویت ات و جیمین شد جیمین باید سئوال میپرسید
جیمین:ات جرئت یا حقیقت
ات:جرئت
جیمین:اوم....پس بیا منو بوس کن
تهیونگ ویو:با ناباوری دیم که ات رفت و جیمین رو بوسید خیل از دستش عصبانی شده بودم
ات ویو:رفتم جیمین رو بوسیدم و دوباره نشستم سر جام که دیدم تهیونگ به شدت عصبانی شده اهمیت ندادم و با خودم گفتم رفتم خونه از دلش درمیارم یهو دیدم تهیونگ بلند شد
تهیونگ:از همتون بخاطر سوپرایز ممنونم مخصوصا تو ات حالا اگه ناراحت نمیشید میرم(عصبی)
اعضا:کجا؟وایستا
قبل از اینکه ات و اعضا بتونن حرف دیگه ای بزنن تهیونگ در رو محکم بست اونقدر محکم بستش که قفل در شکست و داخل در گیر کرد
ات ویو:خیلی نگران تهیونگ بودم شوگا به یه قفل ساز زنگ زد و بعد از چند ساعت تونست در رو باز کنه بعد از اینکه درو باز کرد از اعضا خداحافظی کردم سوار ماشینم شدم و با سرعت خیلی زیادی به سمت خونه رفتم که نمیدونم چی شد که یهو همه جا سیاه شد
تهیونگ ویو:از عصبانیت کلی ال.کل خوردم ولی هنوز هم عصبانی بودم ساعت از ۱۲ شب گذشته بود ولی ات هنوز برنگشته بود که یهو گوشیم زنگ خورد و با افتادن اسم ات رو گوشیم سریع جواب دادم
تهیونگ:چیه؟
پرستار:سلام شما از خویشاوندان خانم ات هستید؟
ات:بله من شوهرشونم
پرستار:همسرتون در اثر یه سانحه رانندگی آسیب بدی بهشون وارد شده باید ایشون رو عمل کنیم که به امضای شما نیاز داریم لطفا خودتون رو سریعتر به بیمارستان......برسونید(اسمشو یه چیزی تصور کنید)
تهیونگ:چشم الان میام
پایان غمگین
ات ویو:روز تولد تهیونگ بود امروز میخواستم اون کاری که تو شب تولد من کرده بود و یکی دیگه رو بوسیده بود تلافی کنم به نامجون زنگ زدم و ماجرا رو گفتم و تصمیم گرفتیم تو جرئت حقیقت جیمین رو ببوسم جیمین هم مشکلی نداشت
ات:تهیونگ بلند شو لباساتو بپوش بریم بیرون
تهیونگ:باشه کیوتی
تهیونگ ویو:لباسام رو پوشیدم و عطر گرون قیمت و رایحه ی تلخ و گرمی که ات برام خریده بود رو زدم ات همیشه خوش سلیقست بعدش هم ساعت نقره ای رو که ات برام خریده بود دستم کردم و رفتم طبقه ی پایین بعد با ات رفتیم خونه ی نامجون و بعد از خوردن کیک به پیشنهاد اعضا جرئت حقیقت بازی کردیم نویت ات و جیمین شد جیمین باید سئوال میپرسید
جیمین:ات جرئت یا حقیقت
ات:جرئت
جیمین:اوم....پس بیا منو بوس کن
تهیونگ ویو:با ناباوری دیم که ات رفت و جیمین رو بوسید خیل از دستش عصبانی شده بودم
ات ویو:رفتم جیمین رو بوسیدم و دوباره نشستم سر جام که دیدم تهیونگ به شدت عصبانی شده اهمیت ندادم و با خودم گفتم رفتم خونه از دلش درمیارم یهو دیدم تهیونگ بلند شد
تهیونگ:از همتون بخاطر سوپرایز ممنونم مخصوصا تو ات حالا اگه ناراحت نمیشید میرم(عصبی)
اعضا:کجا؟وایستا
قبل از اینکه ات و اعضا بتونن حرف دیگه ای بزنن تهیونگ در رو محکم بست اونقدر محکم بستش که قفل در شکست و داخل در گیر کرد
ات ویو:خیلی نگران تهیونگ بودم شوگا به یه قفل ساز زنگ زد و بعد از چند ساعت تونست در رو باز کنه بعد از اینکه درو باز کرد از اعضا خداحافظی کردم سوار ماشینم شدم و با سرعت خیلی زیادی به سمت خونه رفتم که نمیدونم چی شد که یهو همه جا سیاه شد
تهیونگ ویو:از عصبانیت کلی ال.کل خوردم ولی هنوز هم عصبانی بودم ساعت از ۱۲ شب گذشته بود ولی ات هنوز برنگشته بود که یهو گوشیم زنگ خورد و با افتادن اسم ات رو گوشیم سریع جواب دادم
تهیونگ:چیه؟
پرستار:سلام شما از خویشاوندان خانم ات هستید؟
ات:بله من شوهرشونم
پرستار:همسرتون در اثر یه سانحه رانندگی آسیب بدی بهشون وارد شده باید ایشون رو عمل کنیم که به امضای شما نیاز داریم لطفا خودتون رو سریعتر به بیمارستان......برسونید(اسمشو یه چیزی تصور کنید)
تهیونگ:چشم الان میام
۹.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.