بچه که بودم از عصرها بدم میومد ناهار رو که میخوردیم همه
بچه که بودم از عصرها بدم میومد، ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتند میخوابیدند و من تنهاترین کودک جهان میشدم.
بدون همبازی،
بدون تفریح،
بدون دلخوشی،
بدون همصحبت.
و راستش الانم عصره؛ خیلی عصره...
بدون همبازی،
بدون تفریح،
بدون دلخوشی،
بدون همصحبت.
و راستش الانم عصره؛ خیلی عصره...
- ۵.۸k
- ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط