بچه که بودم از عصرها بدم میومد ناهار رو که میخوردیم همه

بچه که بودم از عصرها بدم میومد، ناهار رو که می‌خوردیم همه عادت داشتند می‌خوابیدند و من تنهاترین کودک جهان می‌شدم.
بدون هم‌بازی،
بدون تفریح،
بدون دلخوشی،
بدون هم‌صحبت.
و راستش الانم عصره؛ خیلی عصره...
دیدگاه ها (۱)

این نسل جدید نه مدرسه براشون مهمه، نه شغل و مهارت و آیندهنه ...

خوابم نمیبره، یکی با دهنش صدای پدافند دراره

به نظرم «حسادت» کاهنده‌ترین و تحقیرآمیزترین بعد شخصیت انسانه...

💭 توصیه تلخ مادر شهید رئیسی به پزشکیان، سوار هلی‌کوپتر نشو!#...

بچه که بودم از پاییز بدم میومد، حتی اولین روز مدرسه که همه خ...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۴

ادامه لایو ویورس جونگکوک وتهیونگ وجین:🐰: قبل از اینکه این لا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط