از زمزمه دلتنگیم از همهمه بیزاریم

از زمزمــــه #دلتنگیم، از همهمــه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم



آوار پریشانــی‌ست ، رو ســوی چـــه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی‌ ست، خود را به که بسپاریم؟



تشویش هزار آیا ، وسواس هزار اما
کوریم و نمی‌بینیم ، ورنه همه بیماریم



دوران شکوه بـــاغ از خاطرمان رفتــه‌ ست
امروز که صف در صف خشکیده و بی‌باریم



دردا کــه هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی‌ بریم، ابریم و نمی‌ باریم



ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب
گفتند کــه بیدارید؟ گفتیم کـه بیداریم



من راه تــو را بسته، تـــو راه مرا بسته
امید رهایی نیست وقتی همه #دیواریم


#حسین_منزوی
دیدگاه ها (۴)

آن چنان غرق تو بودم که خودم یادم رفتخیره در چشم تو آنقدر که ...

اصلا زن را چه به شعر ؟!زن باید عاشق شودآن وقتهر دوستت دارمی ...

این‌جا،گلدانِ گلت, گل کردهآن‌جا،حتمن تو لبخند زده‌ای!#افشین_...

یک تو می آیی؛هزاران دل از من میرود ...#رضا_ریاحی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط