𝑝𝑎𝑟𝑡 آخر
𝑝𝑎𝑟𝑡 آخر
°ا/ت°
داشتیم ظرفارو جمع میکردیم که یهو در محکم باز شد کوک و ته اومدن داخل
کوک یه مشت محکم فرود آورد تو صورت نامجون
ا/ت:حححححححح کوک این چه کاریه؟
کوک:ا/ت این مامان و بابا رو کشته بعد تو عاشقش شدی؟
ته:کوک یادم رفت یچی رو بهت بگم
کوک:چی رو؟
ته:کوک مادر پدرتون رو نامجون نکشته
کوک و ا/ت: پس کی کشته؟
ته:راستش روز قبل از خواستگاری ا/ت پدر و مادرتون متوجه میشن که یک نفر داره یه خانواده رو می کشه یعنی در اصل اون اتفاق رو میبینن
و اون فرد هم برای اینکه لو نره و پاش به زندان کشیده نشه اون شب پدر و مادرتون رو می کشه و خوشبختانه الان جیمین زنگ زد و گفت که دستگیرش کردن
کوک:یعنی نامجون بیگناه؟
ته:اوهوم
ا/ت:خب جناب جئون جونگ کوک فکر نکن نفهمیدم که عاشق رفیق صمیمی من شدی و باهاش قرار میزاری و رابطه هم باهاش داشتی پس به نفعته که جلوی منو نامجون و نگیری
ته:اوووو کوک بهت نمیاد اهل اینکارا باشیاااا
کوک:تو اینارو از کجا فهمیدی؟
ا/ت:ببین کلید زبون لیا دست بندس یعنی فقط کافیه تا بهش بگم که چیشده تا همه چی رو واسم تعریف کنه
کوک:ای خرگوش موزی
ا/ت:به خودت رفتم
کوک:باشه قبوله ولی نامجوناااا یادت باشه هنوز از اون کارت دلخورم
نامجون:عااا کوک بابت اون اتفاق که از صخره پرتت کردم پایین معذرت میخوام
کوک:اشکال نداره
نامجون:حالا میتونیم مثل قبل باهم باشیم؟
کوک:باشه ولی به یه شرط
نامی:چه شرطی
کوک:یک مافیا بودن رو کنار بزاری دو خواهرم و خوشبخت کنی
نامی:چشم برادر زن
ا/ت:خب حالا فاز شاهرخ خان امیر خان واسه من درنیارین خوابم میاد فردا کلی کار دارم
نامی:باشه عزیزم برو بخواب فردا باید بریم مدرس...(گلدون رو شکست)
ا/ت:ای معلم خرابکار
_پایان_
°ا/ت°
داشتیم ظرفارو جمع میکردیم که یهو در محکم باز شد کوک و ته اومدن داخل
کوک یه مشت محکم فرود آورد تو صورت نامجون
ا/ت:حححححححح کوک این چه کاریه؟
کوک:ا/ت این مامان و بابا رو کشته بعد تو عاشقش شدی؟
ته:کوک یادم رفت یچی رو بهت بگم
کوک:چی رو؟
ته:کوک مادر پدرتون رو نامجون نکشته
کوک و ا/ت: پس کی کشته؟
ته:راستش روز قبل از خواستگاری ا/ت پدر و مادرتون متوجه میشن که یک نفر داره یه خانواده رو می کشه یعنی در اصل اون اتفاق رو میبینن
و اون فرد هم برای اینکه لو نره و پاش به زندان کشیده نشه اون شب پدر و مادرتون رو می کشه و خوشبختانه الان جیمین زنگ زد و گفت که دستگیرش کردن
کوک:یعنی نامجون بیگناه؟
ته:اوهوم
ا/ت:خب جناب جئون جونگ کوک فکر نکن نفهمیدم که عاشق رفیق صمیمی من شدی و باهاش قرار میزاری و رابطه هم باهاش داشتی پس به نفعته که جلوی منو نامجون و نگیری
ته:اوووو کوک بهت نمیاد اهل اینکارا باشیاااا
کوک:تو اینارو از کجا فهمیدی؟
ا/ت:ببین کلید زبون لیا دست بندس یعنی فقط کافیه تا بهش بگم که چیشده تا همه چی رو واسم تعریف کنه
کوک:ای خرگوش موزی
ا/ت:به خودت رفتم
کوک:باشه قبوله ولی نامجوناااا یادت باشه هنوز از اون کارت دلخورم
نامجون:عااا کوک بابت اون اتفاق که از صخره پرتت کردم پایین معذرت میخوام
کوک:اشکال نداره
نامجون:حالا میتونیم مثل قبل باهم باشیم؟
کوک:باشه ولی به یه شرط
نامی:چه شرطی
کوک:یک مافیا بودن رو کنار بزاری دو خواهرم و خوشبخت کنی
نامی:چشم برادر زن
ا/ت:خب حالا فاز شاهرخ خان امیر خان واسه من درنیارین خوابم میاد فردا کلی کار دارم
نامی:باشه عزیزم برو بخواب فردا باید بریم مدرس...(گلدون رو شکست)
ا/ت:ای معلم خرابکار
_پایان_
۱۵.۲k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.