پارت5
پارت5
راوی آرکا
آرتور_چیکار میکنی اول صبحی؟
با اخم بهش خیره میشم..
آرتور _چیه؟.
من_تمرکزمو بهم زدی داشتم تمرین کنترل مانا انجام میدادم.
آرتور_پاشو پاشو بچه اروم اروم پیش برو اول شمشیر زنی تو به حدی برسون که راضی کننده باشه بعد روی مانا و جادو تمرکز کن.
یری تکون دادم و دنبالش راه افتادم تا کمی تمرینم بده.
آرتور میشه گفت استاد شمشیر زنیه تا حالا کسی نتونسته شکستش بده حتی وقتایی هم که برای خرید لباس و خوراکی به روستای نزدیک امارت میریم هم توی مسابقه ی شمشیر زنی کسی حریفش نیست.
ربکا توی تیر انداری مهارت داره و چشمای تیزش باعث شده تا از فاصله ی خیلی دور هم تیرش خطا نره..
یونو توی مبارزه ی تن به تن قدرت و مهارت داره و از نوعی جادوی سرعت استفاده میکنه که این باعث میشه در عرض چند ثانیه مثافت طولانی ایو طی کنه..
لئو و لونا دارای قدرت جادویی زیادی هستند لونا در جادوی پزشکی مهارت داره و لئو یه جادوگر سطح بالاست که افراد زیادی به پاش نمیرسن.
***
عرقم رو با آستینم پاک کردم و گارد گرفتم اما تا اومدم به آرتور حمله کنم ربکا برای ناهار صدامون زد..
آرتور _برای امروز کافیه برو لباست رو عوض کن و اون رایای ورپریده که از زیر تمرین در میره رو پیدا کن.
سری تکون دادم و به سمت اتاقم به راه افتادم..
کنار اتاقم کورو نشسته بود و با چشمای آبی رنگش بهم خیره شده بود..
با لبخند دستی روی سرش کشیدم که به عادت همیشش سرش رو کج کرد و گوشه ی لبش رو لیس زد..
لباسم رو عوض کردم و هوفی از سر خستگی کشیدم و رفتم برای جست و جوی رایا..
همونطور که کورو رو بغل کرده بودم و دنبال رایا میگشتم به اتفاقات دیشب فکر کردم..
یعنی اون دوتا مرد کی بودن؟
لئو چیرو ازمون پنهون میکنه..
چه ارتباطی باهاشون داره؟
و... چرا من وقتی بهشون فکر میکنم قلبم تند میزنه و حس خوشحالی میکنم؟
راوی آرکا
آرتور_چیکار میکنی اول صبحی؟
با اخم بهش خیره میشم..
آرتور _چیه؟.
من_تمرکزمو بهم زدی داشتم تمرین کنترل مانا انجام میدادم.
آرتور_پاشو پاشو بچه اروم اروم پیش برو اول شمشیر زنی تو به حدی برسون که راضی کننده باشه بعد روی مانا و جادو تمرکز کن.
یری تکون دادم و دنبالش راه افتادم تا کمی تمرینم بده.
آرتور میشه گفت استاد شمشیر زنیه تا حالا کسی نتونسته شکستش بده حتی وقتایی هم که برای خرید لباس و خوراکی به روستای نزدیک امارت میریم هم توی مسابقه ی شمشیر زنی کسی حریفش نیست.
ربکا توی تیر انداری مهارت داره و چشمای تیزش باعث شده تا از فاصله ی خیلی دور هم تیرش خطا نره..
یونو توی مبارزه ی تن به تن قدرت و مهارت داره و از نوعی جادوی سرعت استفاده میکنه که این باعث میشه در عرض چند ثانیه مثافت طولانی ایو طی کنه..
لئو و لونا دارای قدرت جادویی زیادی هستند لونا در جادوی پزشکی مهارت داره و لئو یه جادوگر سطح بالاست که افراد زیادی به پاش نمیرسن.
***
عرقم رو با آستینم پاک کردم و گارد گرفتم اما تا اومدم به آرتور حمله کنم ربکا برای ناهار صدامون زد..
آرتور _برای امروز کافیه برو لباست رو عوض کن و اون رایای ورپریده که از زیر تمرین در میره رو پیدا کن.
سری تکون دادم و به سمت اتاقم به راه افتادم..
کنار اتاقم کورو نشسته بود و با چشمای آبی رنگش بهم خیره شده بود..
با لبخند دستی روی سرش کشیدم که به عادت همیشش سرش رو کج کرد و گوشه ی لبش رو لیس زد..
لباسم رو عوض کردم و هوفی از سر خستگی کشیدم و رفتم برای جست و جوی رایا..
همونطور که کورو رو بغل کرده بودم و دنبال رایا میگشتم به اتفاقات دیشب فکر کردم..
یعنی اون دوتا مرد کی بودن؟
لئو چیرو ازمون پنهون میکنه..
چه ارتباطی باهاشون داره؟
و... چرا من وقتی بهشون فکر میکنم قلبم تند میزنه و حس خوشحالی میکنم؟
۱۳.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.