و از تمام تو

و از تمام تو ...


تنها "شب" برایم مانده است ...


و چشم هایم ...


که خیالت را بهم می بافند ...


در این تاریکی ...


نمی توان رمان های عاشقانه خواند ...


و آرام گرفت ...


از چشم های سیاهم ...


همین بر می آید ...


که پشت پلک هایم پنهانت کنم ...


گریه کنم ...


گریه کنم ...


گریه کنم ...
دیدگاه ها (۲۰)

لبخند هایم زَخم شده اند . . .تمام خنده هایم را . . .گذاشته ا...

وقـــت رفتــن . . .کــاش در چشمـــم . . .نمی غلتیـــد اشــــ...

مینشینم کنجی ...به دور ترین نقطه ی دنیا ...خیره میشوم ...کوچ...

رفتنَت از من ...آدم ِ دیگـری ساختـه است ...از من ...تویی بدو...

آدم های صبور..،یه خصوصیت عجیب دارن،بی نهایت لبخند می زنن ......

ازمایشگاه سرد

خیلی از عشق ها ...وسط همین جر و بحث ها پیش می‌آید ...با کوتا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط