part

part 241
جسیکا: اینارو ولش از کایا چخبر
لیلی: یه ماهیه ندیدنش یکم سرم شلوغ بود ولی امشب بعد شام میخوام برم
جسیکا: پس ماهم میاییم
ری: منم چغندر
جسیکا: چیه نمیخوای بیای
لیلی: اشکال نداره دوتایی باهم میریم
ری: نگفتم نمیرم
جسیکا: پس چرا حرف اضافه میزنی
ری: ما گوه خوردیم شما به بزرگیتون ببخشید لیدی
جسیکا: فکرامو میکنم
ری: ممنون
لیلی: ری..... فک نمیکردم تو یکی زنزلیل بشی
ری: دست رو دلم نزار که خونه
جسیکا: لیلی جان یکم کمک کن غذارو اماده کنم
لیلی: باشه بریم
جسیکا: ری چای میخوری یا قهوه
ری: فرقی نمیکنه
جسیکا: اوکی الان به لیندا(خدمتکار) میگم برات بیاره
ری: اوم
لیلی و جسیکا غذارو اماده کردنو لیندا هم سفره رو چید باهم شام خوردنو اماده شدن رفتن خونه هارو و کایا و ساعت نزدیکیای 12 برشتن و لیلی هم برگشت خونشو خوابید
«صبح»
ویو سوزومه
از خواب بیدار شدم ساعت تقریبا ده شده بود جنیور از پشت بغلم کرده بود اروم از دستاش اومدم بیرونو رفتم سمت اشپز خونه سری یه صبحونه درست کردمو میزو چیدم
امروز اصلا حالم خوب نبود و کلا حالت تهوع داشتم بوی غذا هم بدتر روش بود بیخیال رفتم بالا جنیور هنوز خواب بود رفتم روش دراز کشیدمو اروم لباشو بوسیدم که چشماش باز شد
سوزومه: صبح بخیر مستر
جنیور: صبح تو هم بخیر بیبی
سوزومه: زود بلند شو صبحونه اماده کردم بخوریم بریم دادگاه
جنیور: هرچی شما بگید
باهم بلند شدیم جنیور صورتشو شستو باهم رفتیمو نشستیم سر میز
سوزومه: دست پخت منه ببین چطور شده
جنیور: دست پختت همیشه برام عالیه بیبی
سوزومه: ممنون
جنیور یه لغمه رو داخل دهنش کردو با هیجان بهم نگاه کرد
جنیور: واقعا عالیه
سوزومه: پس کلی بخور
جنیور: خودتم همینطور
منم با لبخند شروع کردم به خوردن ولی همین که خواستم اولین لغمه رو تو دهنم بزارم حالت تهوع گرفتم و دوییدم سمت حمومو پس دادم جنیور نگران از پشت سرم اومد
جنیور: چیشده چرا اینموری شدی حالت خوبه
صورتم رو شستمو برگشتم طرفش
سوزومه: نگران نباش خوبم
جنیور: چی چیو خوبی از اینه خودتو دیدی رنگت پریده مثل گچ شدی
سوزومه: جنیور جدی میگم حالم خوبه
جنیور: میریم دکتر مطمئن شیم
سوزومه: نمیشه باید بریم دادگاه دیرمون میشه
جنیور: مهم تر از سلامتیت نیست...... به لیلی زنگ میزنی میگی مشکلی برام پیش اومده نیم ساعت دیر میام
سوزومه: ولیـ...
دیدگاه ها (۱)

part 242ری. جسیکا: واااات سوزومه: هی خودم میخواستم بگما جنیو...

part 243ری. جسیکا: واااات سوزومه: هی خودم میخواستم بگما جنیو...

part 240ری: اوم دازش درموردش پرسیدم گفت چیزی از اون شب یادش ...

part 239امروز بهم پیام اومد که همه مدارک ها جعل نیستنو فردا ...

پارت ۴۳ فیک دور اما آشنا

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

ִֶָ ✦ ˖ܢܚ݅ـــبߺ ܟܿــߊ‌ࡎ ִֶָ ✦ ˖𝙿𝚊𝚛𝚝¹ᨒᨓᨒᨓᨒᨓویو یونا :        ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط