تک پارتی : هیونجین
تک پارتی : هیونجین
وقتی عروسیه برادرته و تو اونقدر جذاب شدی که بدجوری تحریک شده
ویو ات.
عروسی برادرم بود و من رفته بودم آرایشگاه چند ساعتی طول کشید که آرایش کردنم تموم شد و ی نگاه توی آینه کردم و لبخند رضایت بخشی زدم .
آرایشت که تموم شد رفتی تا لباست رو بپوشی ی لباس مشکی کوتاه و اندامی زیبا
تو آماده بودی و به همراه راننده شخصیت به سمت تالار حرکت کردید.
.
.
.
.
ویو هیونجین.
امروز عروسیه برادر اته باید آماده شم وقت رفتنه کت و شلوار فوقالعاده لاکچریم رو پوشیدم و به همراه ماشین مشکیم سمت تالار حرکت کردم
تو اون وسط مشغول رقصیدن بودی و هیونجینی که با دیدن تو محوت شده بود
ی لحظه سرت رو چرخوندی و هیونجینی رو که
بدجوری خمار نگاهت میکرد رو دیدی و لبخندی زدی و دوباره مشغول رقصیدن شدی
.
.
.
مراسم تموم شد و به همراه هیونجین به خونه برگشتی . که ناگهان هیونجین تو رو کوبوند به دیوار و با چشای خمارش بت گفت
هیونجین: بیبی حس نمیکنی امشب زیادی جذاب شدی؟
امشب رو تخت واسه منی
ات: هیون منظورت چیه؟
هیونجین: بدجوری تحریکم بیب
ات: اماا....
که با گذاشتن لباش روی لبات حرفت نصفه موند. هیونجین پرتت کرد رو تخت و روی تمام بدنت مارک گذاشت و بعد رفت سمت پایین و واردت کرد و تو ناله میکردی
هیونجین :آه بیبی امشب خیلی شب خوبیه
ات: همینطوره ددییی
و اون شب هر دوتون نهایت لذت رو بردین.
دوستان اميدوارم خوب شده باشه لطفا نظر بدید ممنونم🥰🥰
وقتی عروسیه برادرته و تو اونقدر جذاب شدی که بدجوری تحریک شده
ویو ات.
عروسی برادرم بود و من رفته بودم آرایشگاه چند ساعتی طول کشید که آرایش کردنم تموم شد و ی نگاه توی آینه کردم و لبخند رضایت بخشی زدم .
آرایشت که تموم شد رفتی تا لباست رو بپوشی ی لباس مشکی کوتاه و اندامی زیبا
تو آماده بودی و به همراه راننده شخصیت به سمت تالار حرکت کردید.
.
.
.
.
ویو هیونجین.
امروز عروسیه برادر اته باید آماده شم وقت رفتنه کت و شلوار فوقالعاده لاکچریم رو پوشیدم و به همراه ماشین مشکیم سمت تالار حرکت کردم
تو اون وسط مشغول رقصیدن بودی و هیونجینی که با دیدن تو محوت شده بود
ی لحظه سرت رو چرخوندی و هیونجینی رو که
بدجوری خمار نگاهت میکرد رو دیدی و لبخندی زدی و دوباره مشغول رقصیدن شدی
.
.
.
مراسم تموم شد و به همراه هیونجین به خونه برگشتی . که ناگهان هیونجین تو رو کوبوند به دیوار و با چشای خمارش بت گفت
هیونجین: بیبی حس نمیکنی امشب زیادی جذاب شدی؟
امشب رو تخت واسه منی
ات: هیون منظورت چیه؟
هیونجین: بدجوری تحریکم بیب
ات: اماا....
که با گذاشتن لباش روی لبات حرفت نصفه موند. هیونجین پرتت کرد رو تخت و روی تمام بدنت مارک گذاشت و بعد رفت سمت پایین و واردت کرد و تو ناله میکردی
هیونجین :آه بیبی امشب خیلی شب خوبیه
ات: همینطوره ددییی
و اون شب هر دوتون نهایت لذت رو بردین.
دوستان اميدوارم خوب شده باشه لطفا نظر بدید ممنونم🥰🥰
۳.۳k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.