تو فرض کن

تو فرض کن...
ماه، در جیب ِ من پنهان است
ستاره ها، لای ِ موهایم می درخشند
و این شعر، لالایی ِ جیرجیرک های ِ پشت ِ پنجره

فرض کن...
شب، در پناه ِ کوچه های ِ بازوانم قدم میزند
و زیر ِ لب می پرسد: "آرامش، کدام است؟"

سرت را روی سینه ام بگذار و بگو:
"آرامش، چهار دیواری ِ شانه های ِ مردی خسته است
که از راه می رسد، گرد و غبارش را می تکاند
و پناه ِ دلتنگی ِ زنی می شود که امنیت آن را
به صد قصر ِ بزرگ نمی فروشد..."

#صادق_اسماعیلی_الوند
دیدگاه ها (۳)

بعضی آدما رسما فقط واسه این میان تو زندگیمون که بهمون نشون ب...

موی بلند،زنانه است...اما بلند ماندنش یک مرد میخواهد!

‍ آینه زن ها را خوب مے فهمدکه تمام غربت شان راپشت رژ قرمزخط...

اونقدر کینه تو دلم هست که حاضرم خودمو نابود کنم ولی تورو مجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط