صبح

🍒🌱صبح
شاعر صبح صادق
دوست ساکت بود
من در انتظار
لحظه ها روزها سالها...
قلب من را پلکانی بود سبز تا بلندای زمان
وعده گاهم آسمان
من صدایش را نفس بودم
هوایش را بلد بودم
بلبلان آنجا انیس غنچه ها آنجا بهار
آسمان آنجا زمین
عشق بود و نور بودو خوب بود
ناگهان بادی وزید
رعد فریادی کشید
من شنیدم دوست گفت:
رفته ام من سالهاست
نیست عشق تو به جز نقش خیال
من شنیدم دوست بود
من شنیدم دوست گفت
میدویدم خسته حال
پابرهنه بی قرار
آسمان دستم گرفت
آسمان دستم گرفت
شکوه کردم ...🍒🌱
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱طلای صبحشاعر مهدی سهیلیخیال تو دل ما را شکوفه باران کردنمی...

🍒🌱بلبل شدم بر نغمه ی من راهبستیکفتر شدم بال امیدم را شکستیسا...

🌱🍒من یک صفحه سفید دارم و یک مداد سیاهشاعر رزا افروزیان(صدفی)...

🌱🍒سیاه و صورتیشاعر محمد علی سپانلوبا آن که سیاه می پوشیچیزی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط