مینشینم کنار میزتان

می‌نشینم کنار میزتان
و آنقدر شیطنت می‌کنم
که صدای همه چیز در بیاید
صدای جاقلمی و قلم‌ها
صدای خودنویس توی دست‌تان
صدای کاغذها
صدای میز
صدای هوا

آن وقتی که رسیده باشم توی بغلت
صدای خدا هم در آمده.
عاشقانه‌های ناب را
برای کسی می‌سرایند
که شعله‌ی امید
در چراغ انتظار
پت پت کند
و فانوس راه
خاموش و آویخته باشد به دیوار



#عباس_معروفی


#درباب‌ادبیات
۱۰شهریور۱۴۰۱
روحت شاد
دیدگاه ها (۰)

یه‌آدمایی‌هستن‌تو‌زندگیمونمارو‌از‌خودمون‌بهتر‌بلدن‌،‌وحتیبهت...

بـهـــــــر دیــــــدار تــــــــــــو لبــریــــز نگــاه آم...

در من انگار کسی به کمک نیاز داشت ؛ به آیینه ها که مینگریستم ...

‏جاناداشتن توچون چیدن شاه توت از بلندی های شاخه ای شکننده اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط