این نیز بگذرد.
#این_نیز_بگذرد.
🌼🍃"بزرگی" در عالم "خواب" دید که کسی به او می گوید:
فردا به فلان حمام برو و "کار روزانه ی حمامی" را از نزدیک نظاره کن.
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد، ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با "زحمت زیاد" و در هوای گرم از فاصله ی دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود "حرام" کرده است.
🌼🍃به نزدیک حمامی رفت و گفت:
"کار بسیار سختی" داری، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و...
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃یکسال گذشت...
برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری ها "پول" می گیرد.
🌼🍃مرد وارد حمام شد و گفت:
یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون "کار راحت تری" داری!
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃دو سال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:
او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد و یکی از "معتمدین بزرگ" است.
🌼🍃به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:
خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار و"صاحب تیمچه ای" شده ای...
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃مرد تعجب کرد گفت:
دوست من، کار و "موقعیت" خوبی داری چرا بگذرد؟!
"چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود."
🌼🍃مردم گفتند:
پادشاه "فرد مورد اعتمادی" را برای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین "وزیر پادشاه" شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او "پادشاه" است.
🌼🍃مرد به "کاخ پادشاهی" رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود،
جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت:
خدا را شکر که تو را در "مقام" بلند پادشاهی می بینم.
❣پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت:
"این نیز بگذرد."
🌼🍃مرد "شگفت زده" شد و گفت:
از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟!
مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد، گفتند: پادشاه "مرده" است ناراحت شد به "گورستان" رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی "سنگ قبری" که در زمان حیاتش آماده نموده "حک"کرده و نوشته است؛
❣" این نیز بگذرد."
❣ هم موسم بهار طرب خیز بگــــذرد
❣هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــذرد
❣گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــا
❣خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد.
🌼🍃"بزرگی" در عالم "خواب" دید که کسی به او می گوید:
فردا به فلان حمام برو و "کار روزانه ی حمامی" را از نزدیک نظاره کن.
دو شب این خواب را دید و توجه نکرد، ولی فردای شب سوم که خواب دید به آن حمام مراجعه کرد دید حمامی با "زحمت زیاد" و در هوای گرم از فاصله ی دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می آورد و استراحت را بر خود "حرام" کرده است.
🌼🍃به نزدیک حمامی رفت و گفت:
"کار بسیار سختی" داری، در هوای گرم هیزم ها را از مسافت دوری می آوری و...
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃یکسال گذشت...
برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری ها "پول" می گیرد.
🌼🍃مرد وارد حمام شد و گفت:
یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون "کار راحت تری" داری!
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃دو سال بعد هم خواب دید این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید وقتی جویا شد گفتند:
او دیگر حمامی نیست در بازار تیمچه ای(پاساژی) دارد و یکی از "معتمدین بزرگ" است.
🌼🍃به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:
خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می بینم معتمد بازار و"صاحب تیمچه ای" شده ای...
❣حمامی گفت: "این نیز بگذرد."
🌼🍃مرد تعجب کرد گفت:
دوست من، کار و "موقعیت" خوبی داری چرا بگذرد؟!
"چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آن جا نبود."
🌼🍃مردم گفتند:
پادشاه "فرد مورد اعتمادی" را برای خزانه داری خود می خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین "وزیر پادشاه" شد و چون پادشاه او را امین می دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او "پادشاه" است.
🌼🍃مرد به "کاخ پادشاهی" رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود،
جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت:
خدا را شکر که تو را در "مقام" بلند پادشاهی می بینم.
❣پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت:
"این نیز بگذرد."
🌼🍃مرد "شگفت زده" شد و گفت:
از مقام پادشاهی بالاتر چه می خواهی که باید بگذرد؟!
مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد، گفتند: پادشاه "مرده" است ناراحت شد به "گورستان" رفت تا عرض ادبی کرده باشد مشاهده کرد بر روی "سنگ قبری" که در زمان حیاتش آماده نموده "حک"کرده و نوشته است؛
❣" این نیز بگذرد."
❣ هم موسم بهار طرب خیز بگــــذرد
❣هم فصل ناملایم پاییز بگــــــــــذرد
❣گر نا ملایمی به تو کرد از قـضــــــا
❣خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد.
۱۱.۶k
۳۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.