زندگی من
زندگی من
پارت۲۱
فصل۲
فردا
#arsalan
بعد از تولد شام خوردبمو خوابیدیم ولی نصف شب رینا خیلی اذیت میکرد انگار یه چیزی میخواست نیکامیر که بالا خوابیده بودن صداش بالا نمیرفت
دیانا:دختر قشنگم بخواب دیگه چی میخوای
ارسلان:هووففففف چراغارو روشن کردم رفتم اسباب بازیاشو اوردم و نسشتم که باااش بازی کنم از بغل دیا گرفتم گذاشتم رو پام شکمشو دست زدم دیدم جیغ کشید پاشو دست زدم جیغ کشید
دیانا:یاابلفضل چی شد
ارسلان:دلشو پاش درد میکنه که جیغ میزنه
دیانا:خب ببریمش دکتر
ارسلان:خب نفسم من ماشین ندارم که باید از امیر بگیرم امیرم که خوابه
دیانا:هووف
#nika
امیر گفتش دلش شیطنت میخواد منم گفتم باشه منو ل.خت کردو شروع کرد به میک زدن بدنم و لبم هی تل.مبه میزد پون اولین بار بود درد داشت
امیر:جووون
نیکا:اه اه اه هاییا
امیر:لباشو گذاشت رو لبام و مالید ک.ی.ر.مو آبشو ریخت رو بدنش و لای سی.نش فشار داد
نیکا:بعد از کلی کار ابم اومد انقدر زیاد کرده بود توم
یهو یه صدای جیغ اومد
امیر:من میرم تو برو ابتو با کاپ بریز بیرون و لباستو بپوش ببینم چی شده
نیکا:اوکی
امیر:دیدم چراغ اتاقشون روشنه درو زدم
ارسلان:بله
امیر:داداش خوبید
دیانا:رینا دل درد داره از ساعت۲ داره گریه میکنه بهش عرق نهنا دادم نشد بهش اب جوش نبات دادم نشد نمیدونم الان ساعت۵صبحه
ارسلان:داداش یه چیزی ازت میخوان
امیر:چی
ارسلان:میشه ماشینتو قرض بدی
امیر:اره داداش فقط سوئیچش
رو اوپنه
ارسلان:دادااش فدات شم جبران میکنم دیا پاشو حاضر شو
دیا:مرسی امیر باش
امیر:داداش خری ماشین خودته
دیانا:یع شلوار دمپا کش سفید پوشیدم هوا سرد بود داشت برف میومد بوت مشکی پوشیدم و هودی مشکب و پافر بنفش موهامم باز گذاشتم
ارسلان:یه درس و یه شلوار کتان (همونی که عکس ماه داره روش) و نایک مشکی
رفتیم دکتر
دیا:سلام دکتر اطفالتون هستن
منشی:بله بفرمایید
ارسلان:مرسی رفتیم داخل
دکتر:سلام بقرمایید بگید مشکلتون چیه
دیا:از ۲صبه فقط داره گریه میکنه بعد به دلش دست زدیم دیدیم جیغ زدگفتیم بیاریمش بهش هرچیزی هم دادیم اثر نکرد
دکتر:سلام عمو اسمش چیه
ارسلان:رینا
دکتر:سلام رینا خانوم
دیا:دکتر بعد از معاینه کردنش قیافش غمگین شد
دکتر:دخترتون یه مریضی گرفته که خیلی بده و....
به به داستان هیجانی شد
بچه ها ناشناسم پر کنید دیگه
پارت۲۱
فصل۲
فردا
#arsalan
بعد از تولد شام خوردبمو خوابیدیم ولی نصف شب رینا خیلی اذیت میکرد انگار یه چیزی میخواست نیکامیر که بالا خوابیده بودن صداش بالا نمیرفت
دیانا:دختر قشنگم بخواب دیگه چی میخوای
ارسلان:هووففففف چراغارو روشن کردم رفتم اسباب بازیاشو اوردم و نسشتم که باااش بازی کنم از بغل دیا گرفتم گذاشتم رو پام شکمشو دست زدم دیدم جیغ کشید پاشو دست زدم جیغ کشید
دیانا:یاابلفضل چی شد
ارسلان:دلشو پاش درد میکنه که جیغ میزنه
دیانا:خب ببریمش دکتر
ارسلان:خب نفسم من ماشین ندارم که باید از امیر بگیرم امیرم که خوابه
دیانا:هووف
#nika
امیر گفتش دلش شیطنت میخواد منم گفتم باشه منو ل.خت کردو شروع کرد به میک زدن بدنم و لبم هی تل.مبه میزد پون اولین بار بود درد داشت
امیر:جووون
نیکا:اه اه اه هاییا
امیر:لباشو گذاشت رو لبام و مالید ک.ی.ر.مو آبشو ریخت رو بدنش و لای سی.نش فشار داد
نیکا:بعد از کلی کار ابم اومد انقدر زیاد کرده بود توم
یهو یه صدای جیغ اومد
امیر:من میرم تو برو ابتو با کاپ بریز بیرون و لباستو بپوش ببینم چی شده
نیکا:اوکی
امیر:دیدم چراغ اتاقشون روشنه درو زدم
ارسلان:بله
امیر:داداش خوبید
دیانا:رینا دل درد داره از ساعت۲ داره گریه میکنه بهش عرق نهنا دادم نشد بهش اب جوش نبات دادم نشد نمیدونم الان ساعت۵صبحه
ارسلان:داداش یه چیزی ازت میخوان
امیر:چی
ارسلان:میشه ماشینتو قرض بدی
امیر:اره داداش فقط سوئیچش
رو اوپنه
ارسلان:دادااش فدات شم جبران میکنم دیا پاشو حاضر شو
دیا:مرسی امیر باش
امیر:داداش خری ماشین خودته
دیانا:یع شلوار دمپا کش سفید پوشیدم هوا سرد بود داشت برف میومد بوت مشکی پوشیدم و هودی مشکب و پافر بنفش موهامم باز گذاشتم
ارسلان:یه درس و یه شلوار کتان (همونی که عکس ماه داره روش) و نایک مشکی
رفتیم دکتر
دیا:سلام دکتر اطفالتون هستن
منشی:بله بفرمایید
ارسلان:مرسی رفتیم داخل
دکتر:سلام بقرمایید بگید مشکلتون چیه
دیا:از ۲صبه فقط داره گریه میکنه بعد به دلش دست زدیم دیدیم جیغ زدگفتیم بیاریمش بهش هرچیزی هم دادیم اثر نکرد
دکتر:سلام عمو اسمش چیه
ارسلان:رینا
دکتر:سلام رینا خانوم
دیا:دکتر بعد از معاینه کردنش قیافش غمگین شد
دکتر:دخترتون یه مریضی گرفته که خیلی بده و....
به به داستان هیجانی شد
بچه ها ناشناسم پر کنید دیگه
۶.۱k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.