بازکن سمت دلم روشنی بومت را

بازکن سمت دلم روشنی بومت را
دور کن فاصله ی خسته ومسمومت را
سهم عشقم که هم اندازه ی تنهایی نیست
ختم خیرش بکن آن عاشقی شومت را
سربزن سایه ی من اهل همین دوروبرم
روسپیدی بکن این زنگی در رومت را
فال من در گرو حضرت شیراز نشست
تا بگیرد نفسی معنی ومفهومت را
می خورد مرگ مرا هی سر ساعت هردم
جرعه ای خضربشو تشنهءمحرومت را
گرچه ورزیده شدم بس که سرم خورد به سنگ
حال دردست توام شکل بده مومت را
دیدگاه ها (۱)

تو با قلبِ ویرانه‌ی من چه کردی؟ببین عشقِ دیوانه‌ی من چه کردی...

.نکند دور شوی پنجره دیوار شودصورت آینه را گرد غمت بار شود .ن...

iبیا ، مرو ز کنارم ، بیا که می میرمنکن مرا به غریبی رها که م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط