پارت دوم فیک برگشت به خونه:
پارت دوم فیک برگشت به خونه:
مامان ات:فدات بشم دخترم گریه نکن بگو ببینم چی شده
(ات کل قضیه رو تعریف میکنه)
بابای ات:ببین دخترم میتونی به دو تا حالت بهش نگاه کنی یکی اینکه اینقدر دوست داشته که وقتی این اتفاق افتاد برات اینقدر عصبانی شده یه حالت دیگه هم هست اینکه اون وقتی عصبی میشه نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و اگر هر بار بخواد اینکارو بکنه تو آسیب میبینی
تو باید خودت تصمیم بگیری که کدوم وجه اش رو ببینی هر اتفاقی هم بیفته چه بد و چه خوب خودت اسیب میبینی
+میفهمم بابا ممنون
ولی میخوام فعلا یه مدت کلا از اینجا و این شهر دور باشم برای همین میخوام برم خونه یکی از دوستام که گیهوپ نمیشناسه تا برام مزاحمت ایجاد نکنه
بابای ات:حتما اینکارو بکن ما هم اگر اومد در خونه چیزی بهش نمیگیم بنظرم باید یکم هم تنبیه بشه که اگر دوست داشته باشه این اتفاق میفته
مامان ات:موافقم همین الان وسایلت رو جمع کن و برو پیش دوستت شاید امشب بیاد باشه؟
+باشه مامان٫ممنونم ازتون
(رفتن به خونه دوست )
+سلام خوبی میشه چند وقت بخونم اینجا؟
/آره ولی چرا؟؟
(توضیح دادن قضیه برای دوستش٫/:علامت دوست ات)
/بنظرم بهترین کاره بیا تو
+ممنون
(فردا صبح)
-وای ات کو٫چرا تو بغلم نیست ؟
(تمام اتفاقا یادش میاد بالاخره خواب از سرش میپره )
-وای ن......نه من چه غلطی کردمممممم؟
باید زنگ بزنم بهش
+کی داره ساعت ۷صبح زنگ میزنه
جیهوپه؟چقدر پرروعه انتظار داره جواب بدم؟؟
(ات جواب نمیده و جیهوپ هم همش زنگ میزنه ٫جیهوپ بعد از نزدیک به ۱۰۰ بار زنگ زدن ٫لباس هاش رو میپوشه و میره دم در خونه پدر و مادر ات )
مامان ات:بله کیه ؟
-منم
مامان ات:سلام چیشده؟
-ات خونه شما نیست ؟
مامان ات:نه نیست چرا باید بیاد اینجا و دوباره تو رو ببینه؟
ببین پسر جون بهتره بری چون با اونکاری که دیشب با ات کردی اگر برادرش و باباش تو رو ببینم. زندت نمیزارن دیگه نیا اینجا
-ولی
(تق بسته شدن در )
-لعنتی همش تقصیر خودمه الان هم ازم میترسه هم دیگه بهم اعتماد نداره تازه اگر برگرده پیشم
+میگم بنظرت باید برگردم
/من نمیدونم هر چیزی بگم یه اتفاقی میفته خودت باید تصمیم بگیری
+باشه میفهمم
من میرم توی اتاق
(میشینه توی اتاق گریه میکنهو فکر میکنه که مامانش زنک میزنه)
+بله مامان
مامان ات:اومد پیشمون ات و بهش گفتم دیگه نیاد پشت در داشت با خودش حرف میزد و خودش رو سرزنش میکرد
+باشه ممنون
مامان ات:فدات بشم دخترم گریه نکن بگو ببینم چی شده
(ات کل قضیه رو تعریف میکنه)
بابای ات:ببین دخترم میتونی به دو تا حالت بهش نگاه کنی یکی اینکه اینقدر دوست داشته که وقتی این اتفاق افتاد برات اینقدر عصبانی شده یه حالت دیگه هم هست اینکه اون وقتی عصبی میشه نمیتونه جلوی خودش رو بگیره و اگر هر بار بخواد اینکارو بکنه تو آسیب میبینی
تو باید خودت تصمیم بگیری که کدوم وجه اش رو ببینی هر اتفاقی هم بیفته چه بد و چه خوب خودت اسیب میبینی
+میفهمم بابا ممنون
ولی میخوام فعلا یه مدت کلا از اینجا و این شهر دور باشم برای همین میخوام برم خونه یکی از دوستام که گیهوپ نمیشناسه تا برام مزاحمت ایجاد نکنه
بابای ات:حتما اینکارو بکن ما هم اگر اومد در خونه چیزی بهش نمیگیم بنظرم باید یکم هم تنبیه بشه که اگر دوست داشته باشه این اتفاق میفته
مامان ات:موافقم همین الان وسایلت رو جمع کن و برو پیش دوستت شاید امشب بیاد باشه؟
+باشه مامان٫ممنونم ازتون
(رفتن به خونه دوست )
+سلام خوبی میشه چند وقت بخونم اینجا؟
/آره ولی چرا؟؟
(توضیح دادن قضیه برای دوستش٫/:علامت دوست ات)
/بنظرم بهترین کاره بیا تو
+ممنون
(فردا صبح)
-وای ات کو٫چرا تو بغلم نیست ؟
(تمام اتفاقا یادش میاد بالاخره خواب از سرش میپره )
-وای ن......نه من چه غلطی کردمممممم؟
باید زنگ بزنم بهش
+کی داره ساعت ۷صبح زنگ میزنه
جیهوپه؟چقدر پرروعه انتظار داره جواب بدم؟؟
(ات جواب نمیده و جیهوپ هم همش زنگ میزنه ٫جیهوپ بعد از نزدیک به ۱۰۰ بار زنگ زدن ٫لباس هاش رو میپوشه و میره دم در خونه پدر و مادر ات )
مامان ات:بله کیه ؟
-منم
مامان ات:سلام چیشده؟
-ات خونه شما نیست ؟
مامان ات:نه نیست چرا باید بیاد اینجا و دوباره تو رو ببینه؟
ببین پسر جون بهتره بری چون با اونکاری که دیشب با ات کردی اگر برادرش و باباش تو رو ببینم. زندت نمیزارن دیگه نیا اینجا
-ولی
(تق بسته شدن در )
-لعنتی همش تقصیر خودمه الان هم ازم میترسه هم دیگه بهم اعتماد نداره تازه اگر برگرده پیشم
+میگم بنظرت باید برگردم
/من نمیدونم هر چیزی بگم یه اتفاقی میفته خودت باید تصمیم بگیری
+باشه میفهمم
من میرم توی اتاق
(میشینه توی اتاق گریه میکنهو فکر میکنه که مامانش زنک میزنه)
+بله مامان
مامان ات:اومد پیشمون ات و بهش گفتم دیگه نیاد پشت در داشت با خودش حرف میزد و خودش رو سرزنش میکرد
+باشه ممنون
۷.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.