در بخشی از خاطره ای به روایت علیرضا محمودی، همرزم شهیدغلا
در بخشی از خاطرهای به روایت علیرضا محمودی، همرزم شهیدغلامعباس محمودی آمده است: آن شب قرار بود از بین بچهها، گروهان ویژه تشکیل شود. وقتی همه درون سنگر جمع شدند، هرکس به گونه ای به دیگری نگاه میکرد.در ادامه این خاطره میخوانیم :
"ناگهان غلامعباس از جایش بلند شد و چراغ سنگر را خاموش کرد. همه جا در تاریکی فرو رفت. همه مات و حیران این کار او شدند. بعد از لحظاتی ادامه داد :
"گروهان ویژه یعنی گروهان 100 درصد شهید. حالا هرکس می خواهد بماند و هرکس نمیخواهد،برود."بعد از این کلام او که تداعی کننده شب عاشورا بود. ناگهان گریه شوق بچه ها بلند شد، گریهای از سرسوز و گداز و این یعنی، ما همه میخواهیم در گروهان ویژه باشیم ..
و همه شهید شدند ..
"ناگهان غلامعباس از جایش بلند شد و چراغ سنگر را خاموش کرد. همه جا در تاریکی فرو رفت. همه مات و حیران این کار او شدند. بعد از لحظاتی ادامه داد :
"گروهان ویژه یعنی گروهان 100 درصد شهید. حالا هرکس می خواهد بماند و هرکس نمیخواهد،برود."بعد از این کلام او که تداعی کننده شب عاشورا بود. ناگهان گریه شوق بچه ها بلند شد، گریهای از سرسوز و گداز و این یعنی، ما همه میخواهیم در گروهان ویژه باشیم ..
و همه شهید شدند ..
۲۲۲
۱۲ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.