آسمان دیباچه ای از رنگ چشم روشنت

آسمان دیباچه ای از رنگ چشم روشنت
عندلیبان تا ابد شیدای بزم گلشنت

آنقدر بی روسری موی سیاهت دیدنی
ست
تا رضا خان زنده شد آمد برای دیدنت

جزر دریای خزر از صورت ماه شماست
عشو های فومنی مشق بهارانِ تنت

یک نفر مثل شما خیام را می خواره
کرد
صد رباعی خفته است در دکمه ی پیراهنت

نا گهان خندید و گفت شاعر بگو وصف
مرا
گفتمش خاقان چین دربند چین دامنت

طرح گوهر شاد چشمت صدغزل دارد ولی
مولوی باید شوم ای گل برای گفتنت

#احمدجم
دیدگاه ها (۰)

هنوز با منی و از نهیب رفتن توبه روز وقت شمارم،به شب ستاره شم...

اینجا همان نقطه شروع است. آنجا که سلام من به نگاه تو گره می ...

لب های تو لب نیست ! عذابیست الهیباید که عذابی بچشم گاه به گا...

حرفهایش از نوازشهای او شیرین‌تر استاز هر انگشتش هنر می‌ریزد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط