ای تو فرسوده ترین غصه دیرینه من

ای تو فرسوده ترین غصه دیرینه من
ای دوچشمان سیاه تو قرنطینه من
آسمان وسعت چشمان تورا کم دارد
دلم اندازه زیبایی تو غم دارد
به "اوستای" کتاب"اخوان" می مانی
به دل انگیزی تصنیف" بنان" می مانی
همچو رودی که صدای عطشش می آید
دل دیوانه من از تو خوشش می آید
تو به قول غزل از ماه کمی ماه تری
تو از این شاعر بی قافیه آگاهتری
در شب چشم تو ، من خواب عجیبی دیدم
خواب دندان زدن سرخی سیبی دیدم
سرخی سیب نجیبی که مرا عاشق کرد
دلش از دست من و دست نچیدن دق کرد
غزل از چشم شما روی دلم می بارد
یک نفر نیست که این فاصله را بردارد?
دیدگاه ها (۵)

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

فراز مردانی

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط