معتقد بودم همانندش در این دنیا نبود

معتقد بودم همانندش در این دنیا نبود
برخلاف اعتقادم بود، بی همتا نبود

جز همان احساس خودبینی که هردو داشتیم
هیچ وجه اشتراکی در میان ما نبود

با وجود او برایم هیچکس زیبا نبود
با وجود اینکه او آنقدر هم زیبا نبود

بارها گفتم "بگو که فکر و ذکر تو کجاست؟"
گفت "پیش توست فکر و ذکر من" اما نبود

گفت "باور کن که من بعد از تو تنها میشوم"
اتفاقا در خیابان دیدمش تنها نبود..
دیدگاه ها (۲)

بلدم ناز کشیدن، بلدی ناز کنی؟بلدی حال دلم را تو کمی ساز کنی؟...

همیشهپر از "مهربانی" میمانمحتی اگر هیچ کسقدر مهربانیم را ندا...

ﭘﺎﺳﯽ ﺍﺯ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ ﻭﻗﺘﺶ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﺖ ﮐﻨﻢﺁﻣﺪﻡ ﺑﺎ ﺷﻌﺮ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﺪ...

درخت هم که باشی....دارکوبی میشوم که.....هفتاد وسه بار دردقیق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط