از عقابی پرسیدند

از عقابی پرسیدند:
آیا ترس به زمین افتادن را نداری؟

عقاب لبخند زد و گفت:
من انسان نیستم
که با کمی به بلندی رفتن
تکبر کنم!
من در اوج بلندی
نگاهم همیشه به زمین است.
دیدگاه ها (۲)

ما کجا یار کجا این همه آزار کجا ؟ ... دل بی کینه کجا مهوش و ...

شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفتشرح حالم را اگر نشنیده باشی...

خدایا‏!‏ینی حتی یه عکس لو رفته هم ازتو نیست که یواشکی ببینمت...

یک جمعه پرهیجان براتان آرزو موکونوم😘

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

میان عشق و درد---پارت پنجم:اون عصر، یونا روی نیمکت پارک نشست...

پارت ۷ رمان خواهر و برادر رزمیکار:سکوتی که یک چیز تازه را لو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط