پسری با طمع عشق 🦋
پسری با طمع عشق 🦋
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt1
ا/ت:مامانن بدو دیر شد
مامان ا/ت :اومدم بدو دیر شدویو ا/ت:رفتیمو
رسیدیم به فرودگاه
استرس داشتم که دیدم مامانم زد زیر گریه
ا/ت :مامان...! چرا گریه میکنی
مامان ا/ت:چطور.... چطوری میشه من تا اخر عمرم تو نبینم
ا/ت:مامان من خاننده میشمو شما رو میارم کره
خاهش میکنم دیگه گریه نکن اون وقت من استرس میگرمااا
مامان ا/ت :باشه باشه
ویو ا/ت رفتم رو پله برقیو خیلی خوشحال بودم
داشتم پرواز می کردم که یه دفعه یادم افتاد به مامانم و داداش کوچیکم که تنهان اما هیچی نمی تونست روزمو خراب کنهههههههه
رفتم و سوار سوا پیما شدم روی صندلی 7 نشستم
و منتظر موندم هواپیما پرواز کنه اما خیلی طول کشید حدود دوساعت
وقتی پرید خابم بر ...
بعد 8 ساعت خابم برد
که دیدم یه خانمی بیدارم کردو گفت :
دختر خانم..... دختر خانم.... بیدارشین رسیدیم
سریع رفتم پایینو زنگ زدم مامانم خیالش که راحت شد که سالمم قطع کرد با استرس خیلی زیاد زنگ زدم به کمپانی و گفتم که رسیدم بهم گفتن ی هفته وقت داری که بیای ازمون بدی خوشحال شدم چون ی هفته وقت داشتم
گوشی رو قطع کردمو رفتم هتل نمی تونستم برم مدرسه ثبت نام کنم چون نه کره ای بلد بودم نه وقت داشم (اها راستی اسم کمپانی بیگ هیت که توی رمان کاراموز دختر هم قبول میکنه)
رفتم یه دوش گرفتمو تا تونستم صدامو اماده کردم
پرش زمانی به یه هفته بعد :
امروز روز اودیشن بود
خیلی استرس داشتم قلبم داشت می اومد توی دهنم
که رفتم توی کمپانی و دیدم رئیس کمپانی پشت میز نیست یه پسر خیلی گوگلیه که به قدری شاده که انگار روانیه (ببخشید) اسمشم جان هوسوکه
که دوستاش بهش میگم جی هوپ رفتم ولی استرس نداشتم!!
وقتی بعد 4تا اهنگ خوندن تموم شد بهم گفتن
که........
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
ا/ت یه دختر 16 ساله که با بدبختی اودیشن(ازمون) خانندگی داده و قبول شده
وباید وسایلاشو جمع کنه بره کره که توی کره..........
ᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔᰔ
Prt1
ا/ت:مامانن بدو دیر شد
مامان ا/ت :اومدم بدو دیر شدویو ا/ت:رفتیمو
رسیدیم به فرودگاه
استرس داشتم که دیدم مامانم زد زیر گریه
ا/ت :مامان...! چرا گریه میکنی
مامان ا/ت:چطور.... چطوری میشه من تا اخر عمرم تو نبینم
ا/ت:مامان من خاننده میشمو شما رو میارم کره
خاهش میکنم دیگه گریه نکن اون وقت من استرس میگرمااا
مامان ا/ت :باشه باشه
ویو ا/ت رفتم رو پله برقیو خیلی خوشحال بودم
داشتم پرواز می کردم که یه دفعه یادم افتاد به مامانم و داداش کوچیکم که تنهان اما هیچی نمی تونست روزمو خراب کنهههههههه
رفتم و سوار سوا پیما شدم روی صندلی 7 نشستم
و منتظر موندم هواپیما پرواز کنه اما خیلی طول کشید حدود دوساعت
وقتی پرید خابم بر ...
بعد 8 ساعت خابم برد
که دیدم یه خانمی بیدارم کردو گفت :
دختر خانم..... دختر خانم.... بیدارشین رسیدیم
سریع رفتم پایینو زنگ زدم مامانم خیالش که راحت شد که سالمم قطع کرد با استرس خیلی زیاد زنگ زدم به کمپانی و گفتم که رسیدم بهم گفتن ی هفته وقت داری که بیای ازمون بدی خوشحال شدم چون ی هفته وقت داشتم
گوشی رو قطع کردمو رفتم هتل نمی تونستم برم مدرسه ثبت نام کنم چون نه کره ای بلد بودم نه وقت داشم (اها راستی اسم کمپانی بیگ هیت که توی رمان کاراموز دختر هم قبول میکنه)
رفتم یه دوش گرفتمو تا تونستم صدامو اماده کردم
پرش زمانی به یه هفته بعد :
امروز روز اودیشن بود
خیلی استرس داشتم قلبم داشت می اومد توی دهنم
که رفتم توی کمپانی و دیدم رئیس کمپانی پشت میز نیست یه پسر خیلی گوگلیه که به قدری شاده که انگار روانیه (ببخشید) اسمشم جان هوسوکه
که دوستاش بهش میگم جی هوپ رفتم ولی استرس نداشتم!!
وقتی بعد 4تا اهنگ خوندن تموم شد بهم گفتن
که........
بیب بریم پارت بدی 🐼 🧚
۲۴.۲k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.