وقتی می آمد خانه خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم بچه

🔺 وقتی می آمد خانه، خانه من دیگر حق نداشتم کار کنم. بچه را عوض می کرد. شیر براش درست میکرد سفره را می انداخت و جمع می کرد. پا به پای من می نشست لباسها را می شست، پهن میکرد، خشک می کرد و جمع می کرد.
آن‌قدر محبت به پای زندگی می‌ریخت که همیشه بهش می‌گفتم «درسته کم می‌آی خونه، ولی من تا محبت‌های تو رو جمع کنم، برای یک ماه دیگه وقت دارم.»
نگاهم می‌کرد و می‌گفت «تو بیش‌تر از اینا به گردن من حق داری.» یک بار هم گفت «من زودتر از جنگ تموم می‌شم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون می‌دادم تموم این روزها رو چه‌طور جبران می‌کنم.
دیدگاه ها (۲)

📣 فرمانده کل سپاه :🔹 هر تلاشی که برای رفع فــــقر انجام می‌...

📣 📣 📣 #خبر_خوب #مشهدالرضا علیه‌السلام( دیروز شنبه ۲ شهریور...

📣 : سازمان آمار در نوروز ۹۶، بیش از ۳۲ میلیون سفر با ماشین ...

⭕ ️۶۰ گلوله؛ برای حذف عمار!🔻 زودتر از بقیه فهمید بنی‌صدر در ...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال!تو تاکسی،روی صندلی جلو نش...

امروز دوباره دیدمش...بعد از ۱۸ سال! تو تاکسی، روی صندلی جلو ...

HENTAI :: SANZU

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط