داستان کوتاه 🌚🌹
#داستان_کوتاه 🌚🌹
توی فیلم : 💿
پسره سادیسم خالخالی داشت ¡! 🚿
هر خالخالی میدید... 👀
باید آدم میکشت تا آروم شه... ¡! 🔫
عاشق یه دختره میشه ، 💏
باهم کلی وقت میگذرونن. 👫
به هم وابسته میشن. 🍻
عاشق تر میشن... 💕
دختره پسره رو دعوت میکنه خونش 🏡
دختره لباساش خالخالی بوده، 🍍
دیوار های خونش خالخالی بوده...🍳
کلا خالخالی دوست داشته 💙
پسره یه چاقو و چنگال برمیداره 🔪
به دختره میگه : 💘
تو واقعا عاشق منی¿? 💀
- خب آره :) 💓
بعدش همه جا تاریک میشه... ¡!❤
صدای جیغ میاد 😿
صحنه میره رو یه هوای بارونی :) ☁💧
دو نفر زیر یه چتر خالخالین ☔
یه دختر که لباس خالخالی پوشیده... 👗
و یه پسر که چشماشو کور کرده... ¡! :) 💔👀
« فقد حوصله ام سر رفته... 😢 »
#savi 😻💜🌈👽
توی فیلم : 💿
پسره سادیسم خالخالی داشت ¡! 🚿
هر خالخالی میدید... 👀
باید آدم میکشت تا آروم شه... ¡! 🔫
عاشق یه دختره میشه ، 💏
باهم کلی وقت میگذرونن. 👫
به هم وابسته میشن. 🍻
عاشق تر میشن... 💕
دختره پسره رو دعوت میکنه خونش 🏡
دختره لباساش خالخالی بوده، 🍍
دیوار های خونش خالخالی بوده...🍳
کلا خالخالی دوست داشته 💙
پسره یه چاقو و چنگال برمیداره 🔪
به دختره میگه : 💘
تو واقعا عاشق منی¿? 💀
- خب آره :) 💓
بعدش همه جا تاریک میشه... ¡!❤
صدای جیغ میاد 😿
صحنه میره رو یه هوای بارونی :) ☁💧
دو نفر زیر یه چتر خالخالین ☔
یه دختر که لباس خالخالی پوشیده... 👗
و یه پسر که چشماشو کور کرده... ¡! :) 💔👀
« فقد حوصله ام سر رفته... 😢 »
#savi 😻💜🌈👽
۱۶.۷k
۲۵ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.