زخم چو بر دل رسید دیده پر از خون چراست

زخم چو بر دل رسید ، دیده پر از خون چراست ؟

چون تو درون دلی ، نقش تو بیرون چراست ؟

خود به جهان در ، مرا، یک دلکی بود و بس

ما همه چون یک دلیم ، قصد شبیخون چرا؟
دیدگاه ها (۱)

عشقچیز عجیبی ستوقتی از منموجودی خودخواه میسازدکه تنها تو را ...

گریه کن عیبی ندارد ، دل سبکتر میشوددر گلو بغضت بماند ، چشم د...

نفسم دست تو بوده به کجایش بردی؟این دلم دست تو بوده به کجایش ...

آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه ، پذیرفتی چه فریبن...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زنده‌امور چه آزادم ترا تا زنده‌ام...

منم و دفتر شعری که پر از اسرار استشرح دلتنگی و دیوانگی ام بس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط