راستش را بخواهی نمیدانستم نیمههای راه کجای جهان بی تو

راستش را بخواهی نمی‌دانستم نیمه‌های راه، کجای جهانِ بی تو بود. سخت‌ترین جای جهانِ فارق از تو، برایم آنجا بود که از چشمی نوشته بودی که هرگز راضی به نگاهی در چشمان تو نشده بود. و سختی، جایی معنا شد که در آسانی بودم. در آسودگیِ بودنت، آنقدر سختی کشیده بودم، آنقدر نفس‌نفس‌زنان، دویده بودم و نرسیده بودم، آنقدر تشنه به شرابی از جامِ نگاهت بودم که سختی، آسانی‌ام بود. حالا معنای سختی ها را میفهمم. تو نشانم دادی سختی، مثالِ پله‌ است... همه‌اش مثل هم، با پهنا و درازایی یکسان، با چهره‌ای یک‌رنگ؛ اما اولی کجا و آخری کجا...نیمه‌های راهِ بی تو بودن را زمانی فهمیدم که در بالاترین پله‌ از پلکانِ تنهایی‌ام بودم. نه توانایی صعودم بود، نه جرئتِ نگاهی به پشت سر. تو پله هایم بودی و نهایتاً، در نیمه‌هایت گم شدم، ماندم و هیچ چیز مرا به جلوتر نَراند...‌

‌‌ #زهرا_بخشعلی‌پور

#عاشقانه
دیدگاه ها (۲)

تو راچون آرزوهایم ،همیشه دوست خواهم داشت ...! #محمدعلی_بهمنی...

پرده ها را کنار بکش هنوز هم خورشید برای دیدن لبخند ات صبح ها...

ایده تزیین شیشه بازیافتنی با روزنانه و تبدیل به یک جاشمعی زی...

انجام کارهای هنری با لوله های مقوایی #خلاقیت

ی درخواستی داشتموقتی عضو نهمی، سونگمین هم روت کراشهاینجوری ب...

پارت: ۲۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط