part38
part38
متین:
چرا نمیزاری من زندگیمو کنم ها ازدواج کم بود الان میخوای بچه دارمشم
طوفان-چرا نمی فهمی اگه این کارو کنی همه ی ارث مرتیکه میرسه به تو احمق من میخوام یه کاری کنی که همه ی پولاش برسه به
متین-من به اون پول نیاز ندارم
طوفان-یا بچه دار میشید یا اینکه دختره نیکارو میکشم
متین-نیکا یخلی وقته مردع
طوفان-زندس
متین-وقتی عکس نیکاو تارا رو دیدم داشتن ازبیمارسان خارج میشدن قلبم اومد دهنم
باورم نمیشد زندس
نمی دونستم چی بگم
چیکارکنم
فقط ازخونه دراودم سوار ماشین شدم و رفتم سمت مقصدی نامشخص.....
نیکا:
دوروز از بیمارستان مرخص شدم
و الانم پیش تاراهم
قرار بر این شد که تارا زنگ بزنه به علی بگه حالش خوب نیست وعللی بیاد پیشش
و علی میاد اینجا و بامن روبه رو میشه
چند مین بعد
تارا-نیکا گمشو بازکن درو
نیکا- وای اومد من استرس دارم خوب
الان اکیم
تارا-اره بابا
نیکا-رفتم سمت در در باز کردم دستام از شدت استرس داشت میلرزید
علی-باز چت شده تت
سرمو اوردم بالا که با نیکا روبه رو شدم
دارم توهم می زنم نیکا خودتی
نیکا-اره داداشی خودمم (با بغض)
علی-بیا بغلم ببینم یعنچی اخه چجور ممکنه من دارم خواب میبینم
نیکا- نه بیداری کاملا بیداری و منم زندم
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
متین:
چرا نمیزاری من زندگیمو کنم ها ازدواج کم بود الان میخوای بچه دارمشم
طوفان-چرا نمی فهمی اگه این کارو کنی همه ی ارث مرتیکه میرسه به تو احمق من میخوام یه کاری کنی که همه ی پولاش برسه به
متین-من به اون پول نیاز ندارم
طوفان-یا بچه دار میشید یا اینکه دختره نیکارو میکشم
متین-نیکا یخلی وقته مردع
طوفان-زندس
متین-وقتی عکس نیکاو تارا رو دیدم داشتن ازبیمارسان خارج میشدن قلبم اومد دهنم
باورم نمیشد زندس
نمی دونستم چی بگم
چیکارکنم
فقط ازخونه دراودم سوار ماشین شدم و رفتم سمت مقصدی نامشخص.....
نیکا:
دوروز از بیمارستان مرخص شدم
و الانم پیش تاراهم
قرار بر این شد که تارا زنگ بزنه به علی بگه حالش خوب نیست وعللی بیاد پیشش
و علی میاد اینجا و بامن روبه رو میشه
چند مین بعد
تارا-نیکا گمشو بازکن درو
نیکا- وای اومد من استرس دارم خوب
الان اکیم
تارا-اره بابا
نیکا-رفتم سمت در در باز کردم دستام از شدت استرس داشت میلرزید
علی-باز چت شده تت
سرمو اوردم بالا که با نیکا روبه رو شدم
دارم توهم می زنم نیکا خودتی
نیکا-اره داداشی خودمم (با بغض)
علی-بیا بغلم ببینم یعنچی اخه چجور ممکنه من دارم خواب میبینم
نیکا- نه بیداری کاملا بیداری و منم زندم
#زخم_بازمن
#علی_یاسینی
#رمان
۲.۴k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.