چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا

چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا
ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما

درآید جان فزای من گشاید دست و پای من
که دستم بست و پایم هم کف هجران پابرجا

بدو گویم به جان تو که بی‌تو ای حیات جان
نه شادم می‌کند عشرت نه مستم می‌کند صهبا

وگر از ناز او گوید برو از من چه می‌خواهی
ز سودای تو می‌ترسم که پیوندد به من سودا

برم تیغ و کفن پیشش چو قربانی نهم گردن
که از من دردسر داری مرا گردن بزن عمدا

تو می‌دانی که من بی‌تو نخواهم زندگانی را
مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی

مرا باور نمی‌آمد که از بنده تو برگردی
همی‌گفتم اراجیفست و بهتان گفته اعدا

تویی جان من و بی‌جان ندانم زیست من باری
تویی چشم من و بی‌تو ندارم دیده بینا

رها کن این سخن‌ها را بزن مطرب یکی پرده
رباب و دف به پیش آور اگر نبود تو را سرنا
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*
https://telegram.me/monlightyy/foad
دیدگاه ها (۲)

می‌گویم‌:«دوستت❤ دارم»می‌شکفی،گلهای باغچه تقلید می‌کنندخدا ...

فراق روی تو از شرح و بسط، بیرون استزما مپرس، که حال درون دل،...

#لبهایمهمیشه #بارانیست آنقدر که به #مدیترانه فکر می کنمحالا ...

هیچ چیز قشنگ تر از این نیست ،   یکی را داشته باشی که هر روز ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط