ادام سناریو باکوگو

ادامہ سناریو باکوگو☆

کامیناری اومد و کیریشیما رو برد*
باکوگو : امشب میای خونم؟
تو : امشب؟ ھوم باشہ
باکوگو : پس ساعت 9 منتظرتم
تو : باشہ
[شب ساعت 9]
تازہ رسیدہ بودی بہ خونہ ی باکوگو*  زنگ درو زدی*  باکوگو درو باز کرد و رفتی داخل*  شام خوردین و رفتین توی اتاق*  داشتی دکوراسیون اتاقشو نگاہ میکردی*  یقہ ی پیرھنشو باز کرد (مثل عکس)*  برگشتی و بھش نگاہ کردی*  یکم سرخ شدی*  اومد سمتت و دستتو گرفت و بردت روی تخت*  درازت کرد و روت خیمہ زد*  دستاتو گذاشتی روی بازوھاش*
تو : داری چیکار میکنی؟
باکوگو : میخوام ببوسمت
لباتو بوسید*  دستاتو دور گردنش حلقہ کردی و ھمراھیش کردی*  دستشو روی بدنت میکشید و زبونشو وارد دھنت کرد*  دستتو بردی لای موھاش و کشیدی*
باکوگو : عاح...چیکار میکنی؟!
تو : باکوگو این ھوسہ درستہ؟
باکوگو : منظورت چیہ؟!!
تو : چرا روی بدنم دست میکشی؟
باکوگو : نگران نباش عشق من....من نمیخوام اون کارو بکنم...فقط میخوام ببوسمت ھمین
لبخند زدی : ممنونم باکوگو
دوبارہ لباتو بوسید*  بوسہ تون طولانی و پر از عشق بود*  ازت جدا شد*
باکوگو : تا وقتی خودت نخوای بھت دست نمیزنم
تو : دوست دارم باکوگو
دیدگاه ها (۹)

شباھت موج میزنہ😂

والیپر☆

سناریو سونگمین

سناریو استری کیدز

وانشات تهیون••••این اواخر استرس شدیدی داشتی و وقتی هم که به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط