و یک روز فهمیدیم

و یک‌ روز فهمیدیم
«عزیزم» نام کوچک
هیچ‌کداممان نیست
و شام خوردن زیرِ
نور شمع چشم‌هایمان
را کم‌ سو می‌کند
سقف بهانه‌ی مشترکی بود
که باید از هم می‌گرفتیم
و تاریکیِ موّاجِ خانه را
به دو نیم می‌کردیم
تاریکی از دیوارهای شیشه‌ای
نشت کرده بود و ما
دو حبابِ کنار هم بودیم
که می‌ترسیدیم هنگام
یکی شدن نبینیم
کداممان نابود می‌شود ...
#لیلا_کردبچه
دیدگاه ها (۰)

پاییز ای مسافر خاک آلودهدر دامنت چه چیز نهان داریجز برگ‌های ...

بعضى صداها راكه آدم می شنوددوست داردبرايش پس بيفتدصدايی كه ا...

آدما بخاطر ناراحت شدن نمیرنمیرن چون فهمیده نشدن ...

شمالیا یه جمله دارن : ‏« مِن ته دِله دَردِسته بَمیرِم »‏معنی...

{سناریوی شماره ۸} || پارت چهل دوم ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط