باز داره صدا میاد تو سرم

باز داره صدا میاد تو سرم ،
صدای باد ...
باد گریه میکنه مادرشو میخواد،
مادرش مُرده ،
نمیدونه بدبخ ...
صدای گوزن میاد،
دارن شاخشو می برن با اره کُند ...
تو سرم صدای مورچه میاد،
صدای راه رفتنش ...
هیشکی نمیشنوه غیر خودم ...

دکتر میگه باس بخوابی ...
میترسم از خوابیدن ...
تو خواب خورشید هس،
تو هستی،
باهاره ...
سخته خواب بهشت ببینی و ،
بیدار شی تو جهنم ....
پرنده میشم یه شب،
حالا می بینی ...
پر میکشم و میرم به خواب خودم ...
هی نگو نمیشه،
دیدی که،
من هرکاری رو واقعا بخوام از پسش برمیام ...
دیگه از زنده موندن بعد رفتنت سخت تر نیس که ...
دکتر داره میاد ...
باس چشامو ببندم که فکر کنه خوابم ...
چشامو میبندم عکس تو پشت پلکامه،
گرم میشه صورتم از خیسی چشام ...
بخواب تو ...
شب بخیر.........
دیدگاه ها (۱)

گفتیم:مدیریت عجیب ببخشید ،دیدی دنیا دو روزِ وفا نداره[....]م...

قصه ای؟ خوابی؟ خیالی مگه تو؟آرزوهای محالی مگه تو؟واسه هر سَر...

باز چرا رفته ای؟برگشته نیستی،خاصّه در بهار؟

خیلی فکر می‌کنیم مگه ما چی‌کار کردیم که می‌گن دیوونه‌س...؟!

پارت ۱۰+ببین باید حرف بزنیم اینجور نمیشه-گفتم برو تو اتاق (د...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط