عشق و عاشق پیشگی با ما نمیدانی چه کرد

عشق و عاشق ‌پیشگی با ما نمی‌دانی چه کرد
روزها با بی کسی تنها، نمی‌دانی چه کرد

حال امروز من از دیروز بدتر می‌شود
با من این امروز و فرداها نمی‌دانی چه کرد

گرچه می‌گویی که می‌دانم غمت را نازنین
با من این دانستنت اما نمی‌دانی چه کرد

بوم نقاشیِّ دنیا، رنگ آسایش ندید
آه با آیینه‌ی دنیا نمی‌دانی چه کرد

از دویدنهای بی‌حاصل چه گویم با تو من؟
تیغِ تلخ آبله با پا نمی‌دانی چه کرد

موجهای بی‌قراری، صخره‌ها را زخم کرد
طبع نا آرام با دریا نمی‌دانی چه کرد

آبرو هم مثل عقل از خانه‌ی ما پر کشید
عشق با مجنون‌ترین رسوا نمی‌دانی چه کرد
دیدگاه ها (۱)

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بسزین چمن سایه آن سرو روان ما را...

خاطراتت در دل و جان عشوه رانی می کندتاج لیلی می گذارد حکمران...

هیچ کس نیست که از یار سفر کردهٔ منبرسـاند خبـری خیـر و دلـم ...

هرچه با تنهایی من آشنا تر می شویدیرتر سر میزنی و بی وفا تر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط