پارت ⑦
پارت ⑦
رسیدیم پاساژ منو گرفتن بردن هردو دستم و گرفته بودن همین جوری من ومیکشوندن اینور اون ور انگار رقابت! همه داشتن بهمون نگاه میکردن دیگه داشتم خل میشدم 😭دیگه داشتم خسته میشدم این برای من لباس میخرید اون یکی عروسک یا برعکس دیگه کلا پوف که دیدم هردو رفتن مغازه ای که نباید میرفتن که جیغ بنفشی کشیدم که همه بادیگاردا مردم و حتی خود کوک و ته تعجب کردن!
رفتم سمتشون
+شما گوه میخورید بدون اجازه من میرید همچین جاهایی... چتونه هاااا؟ مشکلی دارید؟ دو تا مرد مگه میرن اونجا؟ منی که زنم خجالت میکشم برن خرید کنن بعدن دوتا مرد میان برای من مسابقه برگزار کردن * داد
-ات
+خفه شو.. همین الان میریم خونه به اندازه کافی تحملتون کردم!
کوک: ات ما فقط
+بسه دیگه
گوشیمو گرفتم شماره الکس رو گرفتم
+زود بیا دنبالم تو پاساژم...
قط کردم
با عصبانیت نگاشون کردن هردو سرشون پایین بود
رفتم بیرون از پاساژ الکس و دیدم سوار ماشین شدم
+راه بیوفت میرم خونه
نفسی عمیق کشیدم هوف چشونه دیگه اخه خجالت نمی کشن میرن مغازه لباس ز*یر ز*نو*نه؟ من خجالت میکشم بعد اونا هوف رسیدم پیاده شدم زنگ خونه رو زدم رفتم تو
شورا : کجا رفتین؟
+خودتون میبینید
رفتم بالا تو اتاقم لباسم و عوض کردم اومدم پایین که دیدم اومدن همه با تعجب داشتن به وسایلی که خریدن نگاه میکردم رفتم سمتشون رو به روشون نشستم
جیمین: اینجا چیه دیگه؟ رفتین خرید؟
+نرفتیم خرید دو تا خرس گنده رفتم مسابقه گذاشتن دیگه نزدیک فینال بود!
هوسوک: هی توضیح نمیدین؟
هردو سرشون پایین بود
-ما فقط ...
کوک: خب
+؟؟؟؟ یه چیزی بگین؟ چتونه شما؟ از کی تاحالا سر من دعوا و درگیری شده؟ از کی تاحالا روم غیرتی شدین؟
-من دلیل دارم
کوک : منم دارم
+خب؟
-و کوک : دوست داریم
***:( بقیه با هم ): چیییییییی
+هه شوخی خوبی بود . ..... ها *داد
رسیدیم پاساژ منو گرفتن بردن هردو دستم و گرفته بودن همین جوری من ومیکشوندن اینور اون ور انگار رقابت! همه داشتن بهمون نگاه میکردن دیگه داشتم خل میشدم 😭دیگه داشتم خسته میشدم این برای من لباس میخرید اون یکی عروسک یا برعکس دیگه کلا پوف که دیدم هردو رفتن مغازه ای که نباید میرفتن که جیغ بنفشی کشیدم که همه بادیگاردا مردم و حتی خود کوک و ته تعجب کردن!
رفتم سمتشون
+شما گوه میخورید بدون اجازه من میرید همچین جاهایی... چتونه هاااا؟ مشکلی دارید؟ دو تا مرد مگه میرن اونجا؟ منی که زنم خجالت میکشم برن خرید کنن بعدن دوتا مرد میان برای من مسابقه برگزار کردن * داد
-ات
+خفه شو.. همین الان میریم خونه به اندازه کافی تحملتون کردم!
کوک: ات ما فقط
+بسه دیگه
گوشیمو گرفتم شماره الکس رو گرفتم
+زود بیا دنبالم تو پاساژم...
قط کردم
با عصبانیت نگاشون کردن هردو سرشون پایین بود
رفتم بیرون از پاساژ الکس و دیدم سوار ماشین شدم
+راه بیوفت میرم خونه
نفسی عمیق کشیدم هوف چشونه دیگه اخه خجالت نمی کشن میرن مغازه لباس ز*یر ز*نو*نه؟ من خجالت میکشم بعد اونا هوف رسیدم پیاده شدم زنگ خونه رو زدم رفتم تو
شورا : کجا رفتین؟
+خودتون میبینید
رفتم بالا تو اتاقم لباسم و عوض کردم اومدم پایین که دیدم اومدن همه با تعجب داشتن به وسایلی که خریدن نگاه میکردم رفتم سمتشون رو به روشون نشستم
جیمین: اینجا چیه دیگه؟ رفتین خرید؟
+نرفتیم خرید دو تا خرس گنده رفتم مسابقه گذاشتن دیگه نزدیک فینال بود!
هوسوک: هی توضیح نمیدین؟
هردو سرشون پایین بود
-ما فقط ...
کوک: خب
+؟؟؟؟ یه چیزی بگین؟ چتونه شما؟ از کی تاحالا سر من دعوا و درگیری شده؟ از کی تاحالا روم غیرتی شدین؟
-من دلیل دارم
کوک : منم دارم
+خب؟
-و کوک : دوست داریم
***:( بقیه با هم ): چیییییییی
+هه شوخی خوبی بود . ..... ها *داد
۱.۶k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.