پارت فکر کنم

پارت فکر کنم ۳

ران : میخواستم بهت بگم که

مایکی : هوی ران بدو دیگه من دوریاکی میخواممممممممم 😢😢😢😢

ران : اومدم صبر کن 🙄

کیو : این همون دوستته؟

ران : اره😅😅

خب ران داشت تو ذهنش کلی فحش میداد به مایکی😂 ولی در همین هین برای کیو اتفاقه عجیبی اوفتاد کیو وقتی از سر کار برمیگرده میبینه داداشش اونجا نشسته و داره رامن میخوره

کیو : هوی تویه عوضی اینجا چیکار میکنی چرا داری رامن منو میخورییئییی🤬🤬🤬🤬

؟؟؟: عی بابا بعد شیش هفت سال اومدم خونه دیدم هیچکی نیست در هم باز بود اومدم

کیو : وایسا منظورت چیه که در باز بود؟( با ترس)

؟؟؟: نمیدونم ولی وقتی داشتم میومدم داخل یه پسر بچه خیلی هول داشت از در میرفت بیرون

کیو: بعد تو هم گذاشتی بره اره؟🤨😑😑😑
؟؟؟: اره خوب به هر حال من چند سال نبودم پس وسایل منم نبود برای همین منم گذاشتم بره😁🤗

کیو : ریدم تو این زندگی 😑

؟؟؟: به هر حال بابا بهم پیام داد گفت که بیام وسایلت رو جم کنم

کیو: چرا باید وسایلم رو جم کنی؟

بچه ها ببخشید پارازیت انداختم چلی بدونین باباش رو هر چیزی شرط بندی میکرد

؟؟؟: اره ایندفعه بابا رو تو شرط بندی کرد و تو میری پیش بزرگ ترین گنگ ژاپن

کیو : و....واوا...یستا یع....یعنی با..با رو من ششش...شرط بندی کردههههه😢😢😢😢😢😢😢
؟؟؟: اره ( هشدار این هنوز داره رامن میخوره😂)

خب خب دستم شکست
شرط
۵لایک
۵کامنت
دیدگاه ها (۶)

پارت چهارکیو : بابا رو من شرط بندی کردههه😢😢😢؟؟؟: اره بابا رو...

به خدا یه نفر دیگه فالو کنه هر کاری بگین انجام میدم

هرچه سریع تر‌ بزارید تو کامال یزارید همه بیینن💥💥💥💥💥💥💥💥‼‼‼‼‼‼...

خب با پارت دو اومدم ران در ذهن: جدی نمیدونم چجوری بهش بگم او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط