لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شد
لحظه ای از عشق خواندی ، جان من بیمار شد
شور عشقت را گرفتم ، نبض من تکرار شد
در نگاهت چون عروسک خواب می دیدم که تو
لب به لب هایم نهادی ، عشق من بیدار شد
روح و جانم را ربودی ، دین و کیشم را گرفتی
از همه عالم گریزان , مست آن دیدار شد
در نمازم جای " سبحانَ " صدایت می زدم
در سکوت و انزوایم ، ذکر تو اجبار شد
تو ، خدایم ، نه ، وجودم را گرفتی از من و
بی تو بودن در وجودم ، هرنفس انکار شد
شور عشقت را گرفتم ، نبض من تکرار شد
در نگاهت چون عروسک خواب می دیدم که تو
لب به لب هایم نهادی ، عشق من بیدار شد
روح و جانم را ربودی ، دین و کیشم را گرفتی
از همه عالم گریزان , مست آن دیدار شد
در نمازم جای " سبحانَ " صدایت می زدم
در سکوت و انزوایم ، ذکر تو اجبار شد
تو ، خدایم ، نه ، وجودم را گرفتی از من و
بی تو بودن در وجودم ، هرنفس انکار شد
۱.۸k
۲۳ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.