زندگی مستقل
زندگی مستقل
پارت ۲۱
پارت اخر
کوک ویو. داشتم میرفتم پلاک ماشینمو دیدم فهمیدم ا.ت توشه گازشو گرفتمو با تمام سرعت نزدیکش شدم معلوم بود ک متوجه حضورم نشده ولی خیلی تند میرفت اومدم ازش سرقت بگیرمو براش بوق بزنم که یهو دره ماشین باز شدو یه پسر بچه افتاد رو ماشین کل شیشه ها خورد شده بودن چشمام گرد شده بود هی به خودم تلغیم میکرذم که سول نیست ک با ضربه ای از پشت به خودم اومدم متوجه شده مایشن تهیونگ به ماشینم خورده از دور میتونستم ببینم از سرش خون میاد یه نگاه به جلوم کردم دیدم یه ماشین سنگین میاد ا.ت همونجوری داشت داد میزد سولل و صدا میکردو هنوز تو شوک بود ک پاش رفت رو گازو ماشین از دست ول شدو با کامیون تصادف کرد مغزم سوت کشید نمیدونستم اول برم پیش کی تهیونگ؟سول یا ا.ت؟
_ا.تتتت سوللل تهیونگگگ(اربده با گریه)
بارون شدید شد سولو که سرش پشت من بود و چهرش رو به ماشین برداشتم شیشه هارو از رو صورتش پاک کردم کامیونی ک چپ کرده بودو نکاه کردم یه مرد پیر توش بود عکس خانوادش ک وصل شده بود به اینه رو میدیدم تهیونگو ک بیهوش اما زندع بودو برداشتم گذاشتم کنار ا.ت سولم رو پاش به امبولانس زنگ زدم بلند گریه میکردم صورت قشنگ ا.ت پر خون بود صورت فرشتم جونگسول پره شیشه بود ازبدن کوچولوشمیومدو تهیونگم سرش هی ازش خونمیریخت من حتی جرعت اینکه برم ببینم زندن یا مردع زو نداشتم(تهیونک نفساش منظم بود واسه همین فهمین)یه تیکه از شیشه هارو برداشتن امبولانس تا میرسید مار از مار گذشته بود نمژتونستم تحمل کنم پس گذاشتم رو رگم با همشون صحبتکردم بوسیدمشونو در اغوشم گرفتمشون وقتی متوجه شدم ا.ت و سول بدنشون سرد شده فقط نگاهم رو تهیونگ موند ک اونم کمی بعد بی جون شدو رنگش پرید بدنش سرد و سنگین شده بود راننده کامیون قطعا مرده بود دستو پاش تیکه تیکه شده بود با این حال میمرد بهتر بود چشمامو بستم با خاطراتم اشک میریختم(همش تقصیر ناراسگس من هیچ گناهی ندارمم)شیشه ای که دستم بودو فشار دادم
_می..میخوامم... میخوام باها..باهاتون برم به بهشتت مگ ..مگ ن..بابا..باایی؟(گریه)
مدام صداهای ا.ت سولو تهیونگ توگوشم میپیچیدنمخصوصا صدای ا.ت کدمیگفت من خوبم صدایی سول وقتی میگفت بم بابایی و تهیونگ ک برام قلدری میکرد دیگه نمیتونستم این حجم از بدبختی و زجررو تحمل کنم پس یه دادی کشیدمم شیشه رو رو گردنم گذاشتمو(تامام)
پارت ۲۱
پارت اخر
کوک ویو. داشتم میرفتم پلاک ماشینمو دیدم فهمیدم ا.ت توشه گازشو گرفتمو با تمام سرعت نزدیکش شدم معلوم بود ک متوجه حضورم نشده ولی خیلی تند میرفت اومدم ازش سرقت بگیرمو براش بوق بزنم که یهو دره ماشین باز شدو یه پسر بچه افتاد رو ماشین کل شیشه ها خورد شده بودن چشمام گرد شده بود هی به خودم تلغیم میکرذم که سول نیست ک با ضربه ای از پشت به خودم اومدم متوجه شده مایشن تهیونگ به ماشینم خورده از دور میتونستم ببینم از سرش خون میاد یه نگاه به جلوم کردم دیدم یه ماشین سنگین میاد ا.ت همونجوری داشت داد میزد سولل و صدا میکردو هنوز تو شوک بود ک پاش رفت رو گازو ماشین از دست ول شدو با کامیون تصادف کرد مغزم سوت کشید نمیدونستم اول برم پیش کی تهیونگ؟سول یا ا.ت؟
_ا.تتتت سوللل تهیونگگگ(اربده با گریه)
بارون شدید شد سولو که سرش پشت من بود و چهرش رو به ماشین برداشتم شیشه هارو از رو صورتش پاک کردم کامیونی ک چپ کرده بودو نکاه کردم یه مرد پیر توش بود عکس خانوادش ک وصل شده بود به اینه رو میدیدم تهیونگو ک بیهوش اما زندع بودو برداشتم گذاشتم کنار ا.ت سولم رو پاش به امبولانس زنگ زدم بلند گریه میکردم صورت قشنگ ا.ت پر خون بود صورت فرشتم جونگسول پره شیشه بود ازبدن کوچولوشمیومدو تهیونگم سرش هی ازش خونمیریخت من حتی جرعت اینکه برم ببینم زندن یا مردع زو نداشتم(تهیونک نفساش منظم بود واسه همین فهمین)یه تیکه از شیشه هارو برداشتن امبولانس تا میرسید مار از مار گذشته بود نمژتونستم تحمل کنم پس گذاشتم رو رگم با همشون صحبتکردم بوسیدمشونو در اغوشم گرفتمشون وقتی متوجه شدم ا.ت و سول بدنشون سرد شده فقط نگاهم رو تهیونگ موند ک اونم کمی بعد بی جون شدو رنگش پرید بدنش سرد و سنگین شده بود راننده کامیون قطعا مرده بود دستو پاش تیکه تیکه شده بود با این حال میمرد بهتر بود چشمامو بستم با خاطراتم اشک میریختم(همش تقصیر ناراسگس من هیچ گناهی ندارمم)شیشه ای که دستم بودو فشار دادم
_می..میخوامم... میخوام باها..باهاتون برم به بهشتت مگ ..مگ ن..بابا..باایی؟(گریه)
مدام صداهای ا.ت سولو تهیونگ توگوشم میپیچیدنمخصوصا صدای ا.ت کدمیگفت من خوبم صدایی سول وقتی میگفت بم بابایی و تهیونگ ک برام قلدری میکرد دیگه نمیتونستم این حجم از بدبختی و زجررو تحمل کنم پس یه دادی کشیدمم شیشه رو رو گردنم گذاشتمو(تامام)
۸.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.