vimin
Part48🖤
ویو جیمین:
ساعت یک ربع هشته...
اون معموریت که یارو میگفت چیه؟کی میریم اونجا ؟خیلی کنجکاوم..
نویسنده:«بایدم کنجکاو باشی پسرم چون قراره عاشق ش...
ویو تهیونگ:پارک جیمین...،
چرا این لعنتی انقد اسمش اشناس...
چرا هیچی ازش یادم نمیاد....
یه حسی بهم میگه.. یه حسی بهم میگه قبلاً دیدمش...
ولی نمیدونم کجا بوده..
000000000000000000000000000000
ویو کوک:
باور نمیشه زندس..
از یه طرف خوشحالم.. از یه طرف ناراحت...
چرا زود تر پیداش نکردم...
باید به ا/ت بگم..
کوک میره سمت تلفنش...
ولی با صدای سونگ هو به خودش میاد..
/توی عمارت نمیدونی از تلفن همراه استفاده کنی..
÷چ..چشم.. ببخشید...
/کم کم برو آماده شو..
÷چشم..
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
یارو پشت میزش نشسته بود و لبخند. روانی گونه میزد...
ویو یارو:
خبببب... قراره عمارت اون کیم تهیونگ احمق برا من باشه...
و توش پارک جیمین کمکم کنه....
عالیه..
«به همین خیال باش ک*و*ن*ی»
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
پرش زمانی به سونگ هو و بادیگاردا
/خب.. همه اماده شین...
✓سونگ هو..
/بله فرانک
✓رد عمارتشو زدم...
/عالیه...
/همه کوش بدین...
زود آماده شین..
/بادیگاردای بخش ۱ تو ماشین اول
/بادیگاردای بخش ۲ تو ماشین دوم
/بادیگاردای بخش ۳ تو ماشین سوم..
یه بار دیگه نقشرو مرور میکنیم ..
اول بادیگاردای بخش ۱ کسایی که جلوی در عمارتن رو با تیر بیهوشی بیهوش میکنید....
و بادیگاردای بخش دوم وارد عمارت میشن و روی ستون دیوار ها بمب هارو وصل میکنن...
زمان منفجر شدنم یک ربع...
بعد از عمارت خارج میشین و بادیگاردای بخش سه وارد میشن و پشت اتاقی که آقای کیم هستن منتظر میمونن..
با شنیدن صدای تفنگ وارد اتاق میشین...
بادیگاردا و اون یارو رو میکشین و رییسو پارک جیمین و نجات میدیم
و بعد از عمارت میریم بیرون
/آقای کیم خیلی روی امنیت برده تأکید کردن.. مراقبش باشید...
همه بادیگاردا : چشم..
/راه میوفتیم...
continues✌️
لایک و کامنت🥺🥺♥️💛
ویو جیمین:
ساعت یک ربع هشته...
اون معموریت که یارو میگفت چیه؟کی میریم اونجا ؟خیلی کنجکاوم..
نویسنده:«بایدم کنجکاو باشی پسرم چون قراره عاشق ش...
ویو تهیونگ:پارک جیمین...،
چرا این لعنتی انقد اسمش اشناس...
چرا هیچی ازش یادم نمیاد....
یه حسی بهم میگه.. یه حسی بهم میگه قبلاً دیدمش...
ولی نمیدونم کجا بوده..
000000000000000000000000000000
ویو کوک:
باور نمیشه زندس..
از یه طرف خوشحالم.. از یه طرف ناراحت...
چرا زود تر پیداش نکردم...
باید به ا/ت بگم..
کوک میره سمت تلفنش...
ولی با صدای سونگ هو به خودش میاد..
/توی عمارت نمیدونی از تلفن همراه استفاده کنی..
÷چ..چشم.. ببخشید...
/کم کم برو آماده شو..
÷چشم..
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
یارو پشت میزش نشسته بود و لبخند. روانی گونه میزد...
ویو یارو:
خبببب... قراره عمارت اون کیم تهیونگ احمق برا من باشه...
و توش پارک جیمین کمکم کنه....
عالیه..
«به همین خیال باش ک*و*ن*ی»
°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°
پرش زمانی به سونگ هو و بادیگاردا
/خب.. همه اماده شین...
✓سونگ هو..
/بله فرانک
✓رد عمارتشو زدم...
/عالیه...
/همه کوش بدین...
زود آماده شین..
/بادیگاردای بخش ۱ تو ماشین اول
/بادیگاردای بخش ۲ تو ماشین دوم
/بادیگاردای بخش ۳ تو ماشین سوم..
یه بار دیگه نقشرو مرور میکنیم ..
اول بادیگاردای بخش ۱ کسایی که جلوی در عمارتن رو با تیر بیهوشی بیهوش میکنید....
و بادیگاردای بخش دوم وارد عمارت میشن و روی ستون دیوار ها بمب هارو وصل میکنن...
زمان منفجر شدنم یک ربع...
بعد از عمارت خارج میشین و بادیگاردای بخش سه وارد میشن و پشت اتاقی که آقای کیم هستن منتظر میمونن..
با شنیدن صدای تفنگ وارد اتاق میشین...
بادیگاردا و اون یارو رو میکشین و رییسو پارک جیمین و نجات میدیم
و بعد از عمارت میریم بیرون
/آقای کیم خیلی روی امنیت برده تأکید کردن.. مراقبش باشید...
همه بادیگاردا : چشم..
/راه میوفتیم...
continues✌️
لایک و کامنت🥺🥺♥️💛
۵.۱k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.